بمان!


ساقی بیا که هاتف غیبم به مژده گفت
با درد صبر کن، که دوا می‌فرستمت
 



قیامت


   همانطور که شب قدر امری درونی است، همانگونه که تحول امری درونی است، همانگونه که وحی و الهام امری درونی است، قیامت نیز امری درونی است.

   دنیای درون اصل است. دنیای بیرون تابع دنیای درون است. و اگر عمیق ببینیم، این دو از هم جدا نیستند. و بلکه یکی‌اند!

   قیامت حقیقت دارد. دروغ و افسانه نیست.

پس محمد صد قیامت بود نقد
زانک حل شد در فنای حل و عقد

زادهٔ ثانیست احمد در جهان
صد قیامت بود او اندر عیان

زو قیامت را همی‌پرسیده‌اند
ای قیامت تا قیامت راه چند

با زبان حال می‌گفتی بسی
که ز محشر حشر را پرسید کسی

بهر این گفت آن رسول خوش‌پیام
رمز موتوا قبل موت یا کرام

هم‌چنانک مرده‌ام من قبل موت
زان طرف آورده‌ام این صیت و صوت

پس قیامت شو قیامت را ببین
دیدن هر چیز را شرطست این



هذا من فضل ربی!



   دوستی جُکی نقل کرد باین مضمون که: اگر بجای اسحاق نیوتنِ کنجکاو فردی دیگر سیب بر سرش می‌خورد، احتمالاً بجای اینکه از خودش سوال کند که «چرا این سیب به سمت پایین آمد و چرا مثلاً بالا نرفت؟» و در پی این سوال ساده، قوانین مربوط به جاذبه‌ٔ زمین را کشف کند، با خودش می‌گفت: «هذا من فضل ربی»! و بعدش هم گازی به سیب می‌زد و نوش جان می‌فرمود.

   در مورد مشاهدهٔ وضعیت‌های درونی‌مان و شناخت آنها نیز ما همینطوریم. حداقل چهار دسته می‌توان مشخص کرد:

    دسته اول کسانی هستند که اصلاً متوجه رفتار خودشان نیستند. و نگاه نمی‌کنند چه رفتاری دارند در روابط‌شان.

   دستهٔ دوم کسانی‌اند که وقتی مشکلی ذهنی، درونی، روانی را در رفتار خودشان مشاهده می‌کنند، متوجه‌اش هستند اما از کنارش می‌گذرند و قابل اهمیتش نمی‌دانند.

   دسته سوم کسانی هستند که رفتارشان را در روابط‌شان می‌بینند، و متوجه عیوب خود هستند، ولی رویکردشان برای اصلاح آن رفتار، سرزنش خودشان است و فکر می‌کنند اگر خودشان را کتک(روانی) بزنند، یعنی ملامت کنند، دیگر آن رفتار ازشان سرنخواهد زد.(اکثر ماها که خودشناسی هستیم، از این دسته‌ایم.)

   دستهٔ چهارم نیوتن‌ها هستند. وقتی رفتاری از خودشان را مشاهده می‌کنند(در روابط‌شان)، بجای ملامت، به جای توبیخ خود، بجای کتک زدن خود، آن را باز می‌کنند، مشاهده‌اش می‌کنند و به کُنه و ریشه و خاستگاه آن می‌نگرند. آن را می‌شناسند. پشت آن را می‌شناسند. بدون اینکه بخواهند جور دیگری باشند. فقط آن رفتارشان را بدقت می‌شناسند.

   انسان این توانایی را دارد که از هر کدام از این دسته بخواهد، باشد. اختیار با خودش است.



مراقبت و زیبایی


   اگر فکر کنم زیبایی یک قطعه موسیقی، یک منظره، یک زن، یک رودخانه، یک غزال، آسمان، کوه، پرنده‌ای کوچک چه صفای باطن داشته باشم و چه نداشته باشم فرقی نمی‌کند و امری مربوط به آن قطعه موسیقی، به آن منظره و... است، و ربطی به اینکه درون من چگونه باشد ندارد، کاملاً در اشتباهم.

   فرق است بین دریافت زیبایی زندگی در کسی که از خودش مراقبت می‌کند با کسی که از خودش مراقبت نمی‌کند. درک زیبایی در این دو نفر متفاوت است، ولو آبجکت بیرونی همان باشد.


واقعیت و حقیقت


     واقعیت، وجه مادی و فیزیکی جهان است. حقیقت، وجه معنوی و باطنی جهان.

   واقعیت این است که همهٔ ما انسان‌ها در یک دنیا و بر روی کرهٔ زمین داریم زندگی می‌کنیم، و حقیقت این است که ما انسان‌ها در دنیاهای متفاوتی داریم زندگی می‌کنیم(یعنی بلحاظ باطنی، معنوی، درونی، روحی و روانی از کیفیات بسیار بسیار متنوعی برخورداریم.)




طوفان


   خواب‌های با مضمون طوفان، سیل، حمله و لشگرکشی، حوادثِ شاملِ خطر مرگ و مضامینی مشابه، معمولاً در اواخر دوران خلوت و پکیج سلوکی شایع و رایج هستند. این خواب‌ها نشان‌دهندهٔ تغییر و شیفت روحی‌اند.

   اگر فرد در این تغییر جدیت بخواهد داشته باشد، بسیار بجاست که بلافاصله پس از این تجربه، سبک زندگی خود و حتی امور بیرونی زندگی‌اش را نیز دچار تغییرات اساسی کند. مانند تغییر دوست‌ها، کتابها و محتویات فرهنگی، عادت‌ها، ساعت‌های و عادات خوابیدن و بیدار شدن، تغذیه و موارد بیرونی مشابه. باین وسیله فرد دچار تحولی اساسی می شود. این بهترین فرصت است. از دستش ندهیم.

گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را

نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را می‌خواست جان بخشید و رفت

نفحهٔ دیگر رسید آگاه باش
تا ازین هم وانمانی خواجه‌تاش



جواهر القرآن


   در صفحهٔ جدید التاسیسی در تلگرام، ترجمهٔ جدیدی از قرآن کریم که عنوان «ترجمهٔ پیام‌رسان و خواندنی» را دارد و کاری نو و بدیع در این زمینه است، هم برای نوجوانان و هم برای بزرگسالان، را بصورت گزیده خواهم خواهد، اگر خدا بخواهد.

@JewelsOfQuran

دربارهٔ ترجمهٔ مذکور، اینجا بخوانید: