خلوت و بصیرت


   انسان وقتی با خودش خلوت می‌کند، باطن خودش را بخوبی می‌بیند. و متوجه می‌شود واقعیت درونش غیر از آن چیزی است که به دیگران نشان می‌دهد.




شوخی ارباب

   بنده فکر می‌کنم خداوند وقتی در قرآن می‌فرمایند که در بهشت بشما همسرانی می‌دهیم که دلخواه شما هستند، دارند به کنایه می‌فرمایند: در این دنیا مگه خواب همچه چیزی رو ببینید!

   یک طنز ظریفی در این حرفشون هست، ایشانِ بی‌ایشان.

(صرفاً جهت مطایبه)

توهم


   فکر نکن این حرفی که در ادامه زده می‌شود یک عقیده و یک ایده‌آل است. این یک واقعیت است:

   احساس خوشبختی و آرام و قرار گرفتن دل آدمی به هیچ چیزی نیست، به هیچ کسی نیست، جز به حقیقیت. والسلام.

   ما گرفتار توهم هستیم که فکر می‌کنیم اگر با فلانی، اگر با فلان چیز همدم شویم و داشته باشیمش، آرام خواهیم گرفت، قرار خواهیم گرفت، زندگی‌مان معنی خواهد یافت. این یک دروغ بزرگ و وعدهٔ پوچ ذهن است. اصلاً و ابداً اینطور نیست.

   می‌دانم این حرف را هزار بار گفته‌ام. اما باید آن را هزاران بار دیگر بخودمان یادآوری کنیم. این یک واقعیت است. پس بیهوده دنبال توهم نباشیم. معنای زندگی را به بودن و داشتن کسی یا چیزی گره زدن، کاری از روی توهم است.
ما سرمان را به تایید این حرف تکان می‌دهیم و می‌گوییم: درسته. اما یک عمر را هزینه می‌کنیم تا این حرف را دریابیم. یک عمر.

   چنین خوشبختی‌یی فقط خواب و خیال است. دروغ است. هیچکس آن را ندارد. نه داشته و نه دارد. هیچکس.

   جز به خلوتگاه حق آرام نیست




آخرت


   «آخرت» یا «عالم غیب» یعنی روح و روان انسان، یعنی وجه معنوی انسان، یعنی حال کنونی روحی انسان.

   اگر همین الان می‌توانی به دیدن واقعیت وضعیت روحی‌ات بینا باشی، آخرت‌ را می‌توانی ببینی. آخرت در همین الان مستتر است.



سیاست


   نمی‌دانم مناظره‌های انتخاباتی امریکا را دیده‌اید یا نه. واقعاً چقدر باید وضعیت دنیا آشفته باشد، که این دو آدم - که چه عرض کنم؟! - کاندیدای کشور قدرتمندی مانند امریکا باشند!

   اینکه رییس جمهور امریکا چه کسی باشد، روی فقط امریکا تاثیرگذار نیست. روی همهٔ دنیا تاثیرگذار است.

   شما فکرش را بکنید که چرا بین این همه انسان مدیر، باهوش و احیاناً خوبی که می‌تواند در امریکا وجود داشته باشد، چرا این دو نفر با این سوابق و عقل و درایت بیایند کاندید شوند! 

   البته که اینها هم هر کدام نمایندهٔ تیم‌شان هستند و شخص آنها آنچنان تاثیرگذار نیست، اما همین مهرهٔ جلویی نشان‌دهندهٔ پشت‌صحنه‌شان نیز هست.

   بطور کلی محال است در دنیای گرگ‌ها، یک گرگ بالا بیاید و از گرگی چیزی کمتر از آنها که پشت سر گذاشته کم داشته باشد. دنیای سیاست همین است.



سنخیت و دوستی


   اصل جنسیت یا دقیق‌تر بگوییم «سنخیت»، برای شناخت، بسیار اصل و محک دقیقی‌ست. یکی از نمونه‌های آن این است:

   وقتی دو نفر که با هم دوست بوده‌اند، از هم فاصله می‌گیرند یا جدا می‌شوند، قطعاً بلحاظ روحی و معنوی بین دنیای آنها افتراقی(تفاوتی) رخ داده. قطعاً از نظر سنخ و جنس روحی از هم فاصله گرفته‌اند.

   در این حالت، بهتر است هر دو به فکر روند و در خودشان تأمل کنند که کدامیک از صفای باطن(که تنها راه صحیح زندگی‌ست) فاصله گرفته است. هر کدام تشخیص داد که از مسیر مذکور فاصله گرفته، به فکر چاره برای خودش باشد.

   نمی‌شود که دو نفر در یک فضای روحی باشند، یعنی سنخیت داشته باشند، اما از هم فاصله بگیرند.




مذهب و خودباختگی

بعضی‌ها فکر می‌کنند تنها رویکرد به دین و مذهب، رویکردِ از سر خودباختگی و اتوریته داشتن است. این دوستان نمی‌دانند که می‌توان فردی(ذهنی) مذهبی بود، و در عین حال گرفتار خودباختگی به آن نبود.

اصلاح جامعه


اشکال: آیا پرداختن به خود، یعنی خودشناسی و خودسازی، ما را از اصلاح جامعه غافل نمی‌کند؟

- این سئوال نشان می‌دهد سئوال‌کننده خودش را جدای از جامعه‌اش می‌داند. 
آیا ما جدای از جامعه هستیم؟! اصلاح خودمان، اصلاح جامعه نیز هست. بنابراین غفلتی از اصلاح جامعه در کار نیست که هیچ، اتفاقاً این کار، یعنی شناخت خویش، راه بنیانی و اساسی اصلاح جامعه و محیط پیرامون نیز هست. روشی دقیق و استوار.

   مشکل من این است که فکر می‌کنم من سالمم و مشکلی ندارم، اما جامعه(دیگران) بیمارند و باید اصلاح شوند.


همراه؟!


اگر کسی همیشه هنگام مشکلاتت در کنار توست،

این به این معنی است که برایت بدشانسی می‌آورد!

- جمیله

(صرفاً جهت مطایبه)


نعل باژگونه


   «الله اکبر» جمله‌ای ایجابی، اما باطناً سلبی است!



عجز

   اگر چشم‌مان باز شود، می‌بینیم که غرق نعمت و رحمت هستیم. تا خرخره!

   توانایی شکر آنچه می‌دانیم از آنها بهره‌مند هستیم را نداریم. چه برسد به آن چیزهایی که از بهره‌مند بودن از آنها بی‌خبریم.

چه کنم؟

بسیار بسیار افراد نمی‌دانند با عمر و زندگی خود چه کنند!

مصاحب


   جدا شدن از «دوستان» نشانهٔ تغییر است.



قضاوت

اینکه من از قیافه یا حتی رفتار کسی خوشم نمی‌آید، دلیل بر بد بودن او نیست. بهمین سادگی.

مراتب

منظور از مراتب بهشت و مراتب جهنم و طبقات آنها، همین کیفیت درونی و روحی انسانهاست.

خست


   اگر گرفتار خساست هستید، برای درمان آن درنگ نکنید. انسان خسیس از زندگی بی‌بهره است. بقول حافظ، «بخیل بوی خدا نشنود».

   حقیقت زندگی، حالات درونی‌تان، آمد و رفت پول، کیفیت گردش، رونده بودن و جاری بودن دارد. فرد خسیس، این جریان را متوقف کرده است، اکثراً از روی ندانستگی و بی‌اطلاعی و اکثراًتر از روی شرطی‌شدگی و نوع تربیت خاصش.

  بخل قابل درمان است.



روبرو شدن با رنج


    در تحقیر و توهین و ناملایمات دریافت کردن بسیار فایده هست. و در تعریف و تمجید شنیدن بسیار ضرر. چرا که آن، انسان را با رنج هویتی(اگر باشد) روبرو می‌کند، و این، انسان را در خواب شیرین فرو می‌برد.

   تحقیر و توهین و ناملایمات شنیدن، و نه تحقیر و توهین کردن!




اصول

   اولویت با اصول است. اصل کار، اصل زندگی را دریاب، باقی حاشیه است.

   اصل زندگی چیست؟!

  حکایتی است در کتاب فیه ما فیه که می گوید اگر کسی به تو دستور بدهد برو به فلان شهر و فلان کار را انجام بده، و تو بروی و کارهای زیادی انجام دهی ولی آن کار را، آن کار اصلی را، انجام ندهی، گویی هیچ کاری انجام نداده ای‌. ماموریتت را بانجام نرسانده‌ای.

رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود
رهرو آن است آهسته و پیوسته رود

اصل را دریابیم، به پیوستگی.

مانیتور


   انسانها را بصورت یک سری ذهن‌هایی ببین. هر ذهنی گرفتار مسائلی‌ست، اعم از خشم، نفرت، حسادت، حسرت، مقایسه، رقابت، میل به چیزی شدن، کامل شدن و غیره. (در دوره‌ها دربارهٔ ریشهٔ آنها بطور مفصل بحث شده است). 

   حال، هر ذهنی بیشتر به این گرفتاری‌هایش آگاه باشد، فارغ‌تر است.

جان نباشد جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر، جانش فزون

اقتضای جان، چو ای دل، آگهی‌ست
هر که را افزون خبر، جانش قوی‌ست



تخم طلا


   حکایتی‌ست این قصهٔ احساس نیاز به برقراری رابطه. اکثر افراد برای داشتن شریک دعوا، حریف بوکس و کسی که فضولات روانی‌شان را بر وی بالا بیاورند، بدنبال رابطه‌اند. تلخ است این موضوع، اما واقعیتی‌ست.

   فرد به تجربه دریافته که آن احساس خوشبختی و عشقی که می‌پنداشته با رفتن در رابطه تأمین خواهد شد، تأمین که نمی‌شود هیچ، هزار بدبختی و حاشیه را هم بار خودش و طرف می‌کند، اما با این وجود باز هم با خودش می‌گوید که نه، این یکی فرق می‌کند!

   وودی آلن در ابتدای آنی هال لطیفهٔ وصف‌حالی را تعریف می‌کند: شخصی می‌رود پیش دکتر و می‌گوید: "برادرم فکر می‌کند مرغ است و می‌خواهد تخم بگذارد." دکتر می‌گوید: "بیاورش پیش من تا درمانش کنم." طرف می‌گوید: "آخر دکتر جان، ما به تخم‌هایی که برادرم قرار است بگذارد احتیاج داریم."!

   انصافاً که خود حقیقت نقد حال ماست آن. ما هم به تخم‌های طلایی‌یی که رابطه قرار است برایمان بگذارد، احتیاج داریم!




رنج روتین


    انسان‌های آسیب‌دیده خطرناک‌اند! از این جهت خطرناک‌اند که یاد گرفته‌اند چطور می‌توان به وضعیت جهنمی عادت کرد و خو گرفت!

خطرناک برای خودشان...




کل یوم عاشورا


پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زآنکه بد مرگی‌ست این خواب گران

  اگر امام حسین در دورهٔ ما زنده بود، همین ما مردم ایشان را می‌کشتیم. دلیل آن خیلی ساده است: امام حسین در برابر ظلم می‌ایستاد، و ما مردم حامی ظالم(نفس) هستیم. بهمین سادگی.

  کسی که بخودش ظلم می‌کند، بطور بالقوه ظالم است. فقط کافی‌ست وضعیت بیرونی، بحرانی بیرونی(اجتماعی)، پیش آید. در آن بحران، کیفیت درونی، روحی، یعنی همان بالقوه، عمل می کند. یعنی ظلم بخود، عمل می کند. و نتیجه‌اش ظلم بیرونی خواهد بود. این خیلی روشن است.

  در طول تاریخ، همیشه ما انسانها فکر کرده‌ایم: «ای کاش در زمان فلانی بودم». مثلا در زمان حضرت علی، یا مسیح، یا پیامبر، یا امام حسین و غیره. «که حمایتشان می‌کردم. حاضر بودم برایشان شهید شوم». اینگونه افکار، افکار بسیاری از ماست.

  در حالیکه «معما چو حل گشت، آسان شود»! وقتی سالها از بحرانهای تاریخی می گذرد و کتابها و تحلیلها نوشته می شود و حق از باطل معلوم می‌گردد، خیلی ساده است که بخواهیم طرف حق را بگیریم!

  اما در زمان خود بحران، بسیار بسیار معدود افرادی هستند که بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند.

  انسانهایی که دائم به صفای باطن خود می‌رسند و روزی از این رسیدگی غافل نیستند، این اقبال و شانس را دارند که بتوانند حق را در زمان بحران و سر بزنگاه تشخیص دهند. که البته آنها هم خیلی نمی توانند مطمئن باشند.

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری‌ست
راهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش

  جان مطلب اینکه ظلم بر خود، لاجرم باعث ظلم بر دیگری و دیگران می‌شود. به خودمان ستم روا نداریم.

  ستم بر خود چیست؟




سلامی ز چشم ما رسانی


   گر شد از کفت یار بی‌وفا، کن کنار پل سراغش...



تدبیر


   نماز را برای خودتان دلپذیر کنید. نه بصورت تکلیف، اجبار، سخت و ناخواستنی.



سادگی


   در سادگی، سادگی درون، سادگی ذهن، رضایت عظیمی نهفته است.



جواسیس القلوب


   چه بسیار دوستی‌ها که با آشکار شدن باطن یکی بر دیگری، از هم گسیخته می‌شود.



زندگی


   یکی از اثرات یاد مرگ، سبک زندگی کردن است.

   یاد مرگ به این معنی که «یک روز می‌رویم، قطعاً». به همین سادگی.



خبر


   بزودی در چند شهر جنوبی ایران جلسات و دورهمی‌هایی با دوستان با محوریت غزلیات حافظ، سعدی و دیوان شمس(مولانا) برگزار خواهد شد. جزئیات بیشتر اطلاع داده خواهد شد.



خشم


   در جمعی هستیم. صحبت به شبکه‌های اجتماعی و منویات افراد از رفتارهای متفاوتشان در آنهاست. موضوع به گذاشتن کامنت‌های معروفی که بعضی افراد می‌نویسند می‌رسد. فردی از جمع، معترفانه می‌گوید: «من مدتها به پیجی در اینستاگرام سر می‌زدم و کامنت‌هایی در آن می‌نوشتم که فکر می‌کردم دارم اندیشهٔ آن فرد را نقد می‌کنم. کامنت‌هایم تند بود و همراه با تمسخر. بعداً که به تأمل درون خودم پرداختم و منصفانه خودم را در خلوتم تماشا کردم، متوجه شدم پشت همهٔ نیاتم از نوشتن آن مطالب(که البته خودم برچسب نقد و تحلیل برایشان گزیده بودم)، میل ارضای خشم و تنفر بوده است.».

   انسان اگر با حقیقت خودش در خلوت‌ترین اوقات وجودی خویش روبرو شود، چیزهایی می‌بیند که در اکثر اوقات میلی به روبرو شدن با آنها را ندارد.



خشم


   در جمعی هستیم. صحبت به شبکه‌های اجتماعی و منویات افراد از رفتارهای متفاوتشان در آنهاست. موضوع به گذاشتن کامنت‌های معروفی که بعضی افراد می‌نویسند می‌رسد. فردی از جمع، معترفانه می‌گوید: «من مدتها به پیجی در اینستاگرام سر می‌زدم و کامنت‌هایی در آن می‌نوشتم که فکر می‌کردم دارم اندیشهٔ آن فرد را نقد می‌کنم. کامنت‌هایم تند بود و همراه با تمسخر. بعداً که به تأمل درون خودم پرداختم و منصفانه خودم را در خلوتم تماشا کردم، متوجه شدم پشت همهٔ نیاتم از نوشتن آن مطالب(که البته خودم برچسب نقد و تحلیل برایشان گزیده بودم)، میل ارضای خشم و تنفر بوده است.».

   انسان اگر با حقیقت خودش در خلوت‌ترین اوقات وجودی خویش روبرو شود، چیزهایی می‌بیند که در اکثر اوقات میلی به روبرو شدن با آنها را ندارد.



قهر


   قهر کردن نوعی خشم ورزیدن شدید است. اگر فرد بخود اجازه دهد مدت قهرش(حتی با کسانی که دیگر واقعاً لزومی هم ندارد آنها را ببیند) طولانی شود، ظلمی در حق روان و زندگی خود روا داشته است. و برکت زندگی(یعنی بهجت روحی) را از او می‌گیرد.