گریه


   باران که می‌بارد، می‌توانیم به تماشای آن بشینیم. بدون تحسین، بدون نق. فقط تماشایش کنیم. 

   تا ببارد و ببارد.

   آسمان سبک می‌شود.



لقلقه


   صد رحمت به کسی که ابراز مهر و محبت و گفتن «دوستت دارم» لقلقهٔ رفتار و زبانش نیست. لااقل صداقتی در این عدم ابراز و گفتن چندش‌آور هست.

   ما بازیچه‌های «دوستت دارم»!


دیگران


   برای دو نفر، متاسفانه، بیشتر از اینکه مهم باشد رابطهٔ شخصی خودشان چطور و چه کیفیتی دارد، مهم اینست که دیگران ببینند و فکر کنند آنها رابطه، و رابطه‌ای خوب دارند!




امید


   دوش می‌گفت که «خونت شب دیگر ریزم»
   امشب امید که یاد از سخن دوشش باد





شریک دعوا


   روابط بخصوص نسل جوان بطرز شگفت‌آوری ناهنجار و مایهٔ عذاب طرفین است. افراد بقدری زیرک و بدجنس شده‌اند که حتی آرامش و خوبی خودشان هم برایشان مطرح نیست. مهم «برنده شدن» و «تعیین مقصر» است در رابطه!

   رابطه‌ای که قاعدتاً باید موجب نوش و خوشایندی هر دو باشد.





شرکت‌سوز


   برنمی‌دارد شراکت ملک تنگ بی‌غمی
   زاین سبب اطفال دائم دشمن دیوانه‌اند!



وفا


   پمپ بنزین ولنجک
   آکاردئون‌زن
    تا پول نگرفت، نرفت.
     پول را که گرفت، آهنگ خاصی زد
    آهنگی که پول‌دهنده دوست داشت

میگون ۲۰۱۳


صبر؟!


   این بوی روح پرور از آن خوی دلبرست
   وین آب زندگانی از آن حوض کوثرست

   ای باد بوستان مگرت نافه در میان!؟
   وی مرغ آشنا مگرت نامه در پرست!؟

   بوی بهشت می‌گذرد یا نسیم دوست!؟
   یا کاروان صبح؟ که گیتی منورست

   این قاصد از کدام زمینست مشک بوی!؟
   وین نامه در چه داشت که عنوان معطرست!؟

   بر راه باد عود در آتش نهاده‌اند
   یا خود در آن زمین که تویی خاک عنبرست؟!

   گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم
   هر روز عشق بیشتر و صبر کمترست

   در نامه نیز چند بگنجد حدیث عشق؟
   کوته کنیم که قصهٔ ما کار دفتر است



همسفر


   به دوستی مرتضی‌نام گفتیم بیا بریم سفر.
     گفت: «کیا هستند؟ اگر مرتضی بیاد من نیمیاما.»!

    جملهٔ ایشان را می‌توانید با لهجهٔ اصفهانی بخوانید.



کار و بار


    دشنام همی دهی به سعدی؟
    من با دو لب تو کار دارم





هایکو


   در برکهٔ قلب من

   تو تنها قورباغه‌ای!




پوستین


   رهایش کرده‌ام،

    او رهایم نمی‌کند!





عشق


   کودک: مامان، عشق چیه؟
    - یه دروغی که مردها از خودشون درمیارن تا دست توی جیبشون نکنند!




شرح شوق


   استخوانم همگی شانه شود از پس مرگ
   بسکه در آرزوی زلف پریشان تو بود




آن


   جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
   هزار نکته در این کار و بار دلداریست

   لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد
    که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست

   سحر کرشمهٔ چشمت به خواب می‌دیدم
   زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست


---

انهم لایعلمون


   مرغ کاو اندر قفس زندانی است
   می‌نجوید رستن، از نادانی است


---

درد و درمان


    عشق جنونی موقتی است
     که بوسیلهٔ ازدواج قابل درمان است! 


---




آن کاکل


 شب،
      خیالت،
              آغوش

  سحر،
       بستر،
          
              بوی گل


---




رشک

زاویه دید!

 
 خرد تا به زنان می‌رسد، نامش مکر می‌شود و مکر تا به مردان می‌رسد نام عقل می‌گیرد ! 
درخواستِ توجه به زنان می‌رسد، نامش حسادت می‌شود و حسادت تا به مردان می‌رسد، می‌شود غیرت! 

بدی نگفته. 
و شاید بجای «درخواست توجه» می‌گفت «انحصارطلبی در عشق» یا «شرکت‌سوزی»(بتعبیر مولانا) بهتر می‌بود.


---


عجب


جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مردست در کمند غزال

اگر مراد نصیحت کنان ما اینست
که ترک دوست بگویم تصوریست محال

به خاک پای تو داند که تا سرم نرود
ز سر به درنرود همچنان امید وصال

حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری
به آب دیده خونین نبشته صورت حال

سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال



---

موسیقی


   رئیس، نخور! 

    نخور!

      نخور! اما اگر می‌خوری، لااقل جنس خوبش رو بخور. از اون کم‌ضررترها.

بزرگراه مدرس، تهران 
مهر 92



---

حنانه

سیلاب


      چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون



---

بدرود


   عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن 
    ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را


---