میوت


   واقع‌بینی با حذف اضافات محقق می‌شود. بطور کلی وقتی در ارتباط با امور هستیم، فکر دخالت می‌کند و واقعیت را تعبیر و تفسیر می‌کند و دیگر این تعبیر و تفسیر را می‌بینیم و با این تعبیر و تفسیر در ارتباط می‌شویم، نه با آن واقعیت، که وقتی فکر هنوز دخالت نکرده بود، وجود داشت(و دارد). 

   وقتی فکر را از این میان حذف کردی(بوسیلهٔ مشاهده و آگاهی بر همین دخالتش)، واقعیت فقط خواهد بود. درست؟‌ این تا اینجا.

  از زیر مجوعه‌های فکر، که بین انسان و واقعیت وارد می‌شود و حجاب می‌افکند، سنسیشن‌ها هستند. و یکی از مصداق‌های سنسیشن، موسیقی‌ست. به عنوان تمرین، وقتی مثلاً فیلمی یا قطعه ویدیویی می‌بینی، موسیقی و کلام زمینه‌اش را حذف کن. حتی بوسیلهٔ بستن صدای دستگاهت. صدا را میوت کن. و آن وقت با واقعیتِ بدون موسیقیِ آن ویدیو لااقل در ارتباط هستی. یعنی بدون عامل دخالت‌کننده. چرا که صنعت سینما و ویدیو کلیپ‌سازی بخوبی یاد گرفته است چطور بوسیلهٔ سنسیشنِ موسیقی تو را(یعنی ذهن را) تحت تاثیر قرار دهد. تا آنچه را در تو می‌خواهد را غلیان بدهد، بدهد. این تمرین ساده و کارآمد را انجام بده، بارها و بارها. و در هنگام انجام آن، دقت کن که ذهنت قبل از دیدن ویدیو همراه با موسیقی با بعد از دیدن ویدیو بدون موسیقی چطور تحت تاثیر بوده و نیست.

من و تعلق


   یکی از دلایل اینکه مال و ثروت و متعلقات اینقدر مذموم شمرده شده است، این است که با یادآوری و حتی نگاه به آنها، «من» را، «هستی» را انسان بخودش یادآوری می‌کند و «تشکیل» می‌دهد.

   بنده خدایی می‌گفت من ابا دارم از اینکه بروم ماشینم را چک کنم در حیاط یا کوچه هست یا نه. چون هر بار که آن را می‌بینم، یادم می‌افتد «هستم». «من»ی هست که این متعلَق متعلِق به اوست.


ذکر


   قرآن «خواندن»، نماز «خواندن»، ذکر «گفتن» یعنی یادآوری یک سری حقایق به خود. همین. بهمین سادگی. اصلش همین است.

   ما را از کودکی اینطور آموخته‌اند که گویی این «خواندن» یعنی صرف تکرار و گفتن یک سری جملات و الفاظ. حالا چه عربی و چه فارسی. که البته عموماً عربی اش را بما گفته اند.

   موضوع اصلا عربی و فارسی بودنش هم نیست(اگر چه برای یک فارسی زبان، فارسی گفتن سودمندتر است). اما بهرحال، اصل مفهوم است. یادآوری آن معنی. و اگر می‌توانی، جاری کردن(اقامه) آن معنی.

   بهرحال، جان کلام اینکه این «خواندن» قرآن و نماز و اذکار، یعنی یادآوری آنها به خود. به عنوان یک سری حقایق زندگی و هستی.


کار


    «وقتی ازدواج کنم احساس خیال‌راحتی خواهم داشت» دروغ است. بهمین سادگی.

    احساس خیال‌راحتی فقط در وصل حق است و بس.


همین


   یکی از اصلی‌ترین وجوه یک رابطهٔ خوب، سالم و دلپذیر این است که دو نفر بتوانند براحتی ضعف خودشان را برای هم آشکار و بیان کنند.



چگونه نماز «بخوانیم»


   ابتدا در معنای عرفانی، باطنی و خودشناسانهٔ اذکار و سوره‌ها و دعاهایی که در نماز است، بصورت شخصی و درون خودت، تامل و غور کن. مدتی را بخوبی در این تامل درونی باش.

   سپس، هنگام نماز، آنها را بر خودت بخوان. یعنی بخودت آنها را داری یادآوری می‌کنی. 

   من باب مثال: هنگام ذکر «سبحان الله»، اینطور بخودت یادآوری کن که: «ای فلانی، این یک حقیقت است که: حقیقت پاک و منزه است از هر گونه تصویری که از آن در ذهنت بیاندیشی». و باقی اذکار و دعاها و آیات. اگر با جدیت اهل خودشناسی باشی، اینها را دریافته‌ای.

   چنته‌ات را هم از معرفت، از شناخت باطنی و شخصی این آیات و اذکار وزین‌ کن. تا هنگام اقامهٔ نماز، پیاده کردن نماز، اجرایی کردن نماز، غنا داشته باشد.

   پس جان کلام اینکه: نماز را بر خودت بخوان.




روزن

   شده حتی هر از گاهی هم به همسرت نگاهی بیانداز و بنا را بر این بگذار که بدون توقع هیچ برگشتی از طرف وی، بدون انتطار هیچ چیزی از او، به او عشق بورز، رفتارت را بلاعوض کن. ببین شدنی‌ست یا نه. تست کن خودت را. 

   متاسفانه ما برای رفع نیازهای خودمان همسر و همدم اختیار می‌کنیم. 


«اجتماعی بودن»


   اینکه «انسان موجودی اجتماعی است» از جانب هویت فکری تایید و تاکید می‌شود، و علت آن اینست که هویت نیاز دارد به دیگران! تا وقتی دیگری نباشد که مرا تایید و حتی عدم تایید کند، هویت پا در هواست.

   برای همین است که خلوت گزیدن اهمیت دارد. یعنی جدایی از فضای بده بستان شخصیت، حکم گرفتن غذا و فضا از هویت را دارد.


جذام

«شخصیت سالمتر» یعنی چی؟!

مثل اینست که بگوییم جذام بهتر!

هایدگر


   شریک زندگی تو لزوماً شریک فلسفی تو‌ نیست، اخوی! بعضی پیش بنده می‌آیند و گله می‌کنند که «چرا همسر من در مباحث فلسفی و عقلانی همپایی با من نمی‌کنه؟». انتظار دارند همسر یا پارتنرشان جای ویتگنشتاین و هگل و ژان پل سارتر را برایشان پر کند!

  زندگی مشترک خیلی ساده است. خود ما هستیم که پیچیده‌اش می‌کنیم. با همسرت زندگی کن، نه تفلسف! رابطه احساسی برقرار کن، نه فکری. لمسش کن، نه تصورش. فکر را تعطیل کن، قلب را اکتیویت کن.

و من الله توفیق!