دورهٔ جدید خودشناسی کاربردی


   اطلاعات در مورد این دوره در این صفحه است.



«آفرین!»


  بعضی از ابیات حافظ هستند که یک مبحث کامل مثنوی معنوی و یا دو سه داستان مثنوی را در خود جمع کرده‌اند، در یک بیت! مثلاً این بیت حافظ که:

میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

   درک تجربی(و نه عقلی) این بیت، پس از گذراندن مدتها تأمل ممکن است. چندین داستان از مثنوی باید بخوانی و بخوبی روی آنها متوقف شوی تا همین یک بیت را درک کنی. و از این جهت، اینگونه ابیات، نصب العین خوبی هستند برای نوشته شدن با خطی خوش و چشم‌نواز، جهت یادآوری و مرور آنچه پشت آنهاست.

   ویدیویی که ذیلاً مشاهده خواهید کرد هم از این دست است. یک سینه سخن خودشناسی را در خود جا داده. این کودک، تک تک ما هستیم. بقول مثنوی، «نقد حال ماست آن». جامعه و محیط، ما را یونیفرم رقابت، «تو می‌توانی»، «تو باید این کارها را بکنی» می‌پوشاند و از ما کارهایی را طلب می‌کند تا در ازای انجام و برآوردن آنها صدای شِرِق شِرِق دست زدن و هورا کشیدن و «آفرین، بارک‌الله» و چشم‌های گرد دیگران را دریافت کنیم. ما هم روان‌مان را آموختهٔ برآوردن دستور جامعه و محیط می‌کنیم و خیلی شق و رق امرش را اطاعت می‌کنیم و روح و روان بیچاره‌مان را در اختیارش می‌گذاریم.

   به هر بدبختی و کوفت و زهرمار کردن زندگی به خودمان هم که شده، درخواست جامعه را برآورده می‌کنیم و بدون توجه به اینکه چه بلایی سر روح و روان خودمان می‌آوریم، صدای ترقهٔ جلوه کردنمان را در می‌کنیم. تخته‌ای می‌شکنیم و مدرک و مدارکی می‌گیریم و اسمی در می‌کنیم و توی چشمها می‌رویم و یا پول و پله‌ای بهم می‌زنیم. (یا اصلاً هیچکدام را کسب نمی‌کنیم و از این کسب نکردن هم از خودمان چیزی می‌سازیم! مثلاً درویش‌مسلکی و تجلیل فقر.)

   بعد از اطاعت دستورها و بایدهای جامعه و نظام تربیتی، و دریافت جایزهٔ سوت و تشویق، چنان مست این هوراها هستیم، که بروی خودمان هم نمی‌آوریم که در گوشه و خلوت تنهایی‌مان، چه دردی می‌کشیم! فقط برای آنکه بشنویم: «آفرین!»!

   بیچاره کودک. بیچاره ما!

@PanevisDotCom




لم مردن بر آرزوها و داشته‌ها

یک قلم و کاغذ بردارید، در خودتان عمیق شوید و مواردی را که می‌ترسید از دست‌شان بدهید را لیست کنید. هر چه و هر کس باشد. اعم از آرزوها و یا داشته‌ها.

سپس در یک فرصت خلوت و تنهایی‌، در ذهن‌تان برای همیشه با آنها، تک به تک، خداحافظی کنید. واقعاً خداحافظی کنید.

توضیحات دقیقتر دربارهٔ مکانیسم این تمرین و نیز لم‌های دیگر مرتبط، در دوره‌ها داده شده و می‌شود.

معرفی سایت «فیه ما فیه»


   سایت خوبی را دوست عزیز، آقای سیدمهدی، درست کرده‌اند برای کتاب «فیه ما فیه» مولانا جلال الدین و محتوای نسبتاً خوبی را نیز در آن جمع کرده‌اند. انشالله بخش جستجوی این سایت را نیز راه بیاندازند تا بیشتر و راحتتر بتوان از آن استفاده کرد.

   آدرس این سایت:  fihemafih.com





سرزنش

جکی را بسیار برای دوستان در جلسات و دور همی‌ها تعریف کرده‌ام که لابد شما هم بخاطر دارید. ماجرای آن داروخانه و میخ...

جک بامزه زیر هم مربوط بهمین موضع است، ملامت.

بنقل از راوی:

ساعد مراغه ای از نخست وزیران دوران پهلوی نقل کرده بود:
زمانی که نایب کنسول شدم با خوشحالی پیش زنم آمدم و این خبر داغ را به اطلاع سرکار خانم رساندم...
اما وی با بی اعتنایی تمام سری جنباند و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی کنسول است؛ تو نایب کنسولی؟!»

گذشت و چندی بعد کنسول شدیم و رفتیم پیش خانم؛ آن هم با قیافهایی حق به جانب...

باز خانم ما را تحویل نگرفت و گفت «خاک بر سرت کنند؛ فلانی معاون وزارت امور خارجه است و تو کنسولی؟!»

شدیم معاون وزارت امور خارجه؛ که خانم باز گفت «خاک بر سرت؛ فلانی وزیر امور خارجه است و تو...؟!»

شدیم وزیر امور خارجه گفت «فلانی نخست وزیر است... خاک بر سرت کنند!!!»

القصه آنکه شدیم نخست وزیر و این بار با گامهای مطمئن به خانه رفتم و منتظر بودم که خانم حسابی یکه بخورد و به عذر خواهی بیفتد.
تا این خبر را دادم به من نگاهی کرد؛ سری جنباند و آهی کشید و گفت: «خاک بر سر ملتی که تو نخست وزیرش باشی»!!

سبک زندگی


   من باید یاد بگیرم که خودم معلم خودم باشم. 



شاهرگ


   نمایش و تظاهر بیشترین معرضی هست که هویت در آن فعالیت دارد.


   پاشنه آشیل هویت درک واقعی نبودن، خیالی و فکری بودن آن است. اما این درک توهمی بودن به صرف فهم عقلی نیست. صرف فهم تئوریک مطلوب نیست. اصل بر درک تجربی است.

   بهمین خاطر است که پس از آگاهی، یعنی بر پایهٔ معرفت بر مکانیسم فعالیت هویت، لم‌ها و تمریناتی که در دوره‌های خودشناسی مطرح کرده و می‌کنیم نقش موثری دارند در تحقق درک تجربی، حضوری.

   البته در صورتی که جدیت و مصر بودن همراه باشد و فرد، پای انجام تمرینها سرسختانه بایستد و متعهد باشد.


در کف شیر نر خونخواره‌ای


   جاذبهٔ زمین در حالی که ممکن است برای کسی یا کسانی در نقطه‌ای از کرهٔ زمین باعث برکت، افزایش محصول و کشاورزی و دامداری و رشد علم و برکات ناشی از علم شود، در همان زمان ممکن است برای عده‌ای دیگر در نقطه‌ای دیگر از زمین، باعث ویرانی، زلزله، نابودی خانه‌مان و ناکامی شود! 



پیشداوری و خشم


   اگر می‌بینیم نسبت به یک سخنران یا «صاحب‌نظر» یا اصولا هر کس، احساس بدی داریم و وقتی حرف می زند، ناراحت می شویم، سوای اینکه حرفهایش منطقی یا غیرمنطقی باشد، به این موضوع تامل کنیم که بسیار محتمل است ما از قبل، یعنی از سخنان قبلی او، از او ناراحت باشیم.

   همیشه و همیشه و همیشه این احتمال را بدهیم که ممکن است نکات واقعا مفیدی در لابلای حرفهای او پیدا شود. چون اکثر مواقع اینطور هم هست.

  یکی می‌گفت: بدبختی اینجاست که گاهی اوقات احمق‌ها هم حرفهای حکیمانه می‌زنند!

   واقعا اینطور است.




ساق آهو

   جبران خلیل جبران را نمی‌دانم خوانده‌ای یا خیر. یکی دو کتاب شعرگونه دارد و البته حکمت‌آمیز. مانند «پیامبر و دیوانه»اش.

این جملهٔ زیبا و عمیق از اوست:

«اگر کسی را دوست دارید، بگذارید برود. اگر برگشت، همیشه متعلق به تو بوده است. اما اگر برنگشت، هرگز متعلق به تو نبوده است.».

چند ویژگی هستی توهمی


   ویژگی‌های زیر، از جمله ویژگی‌های ذهن اسیر پندار هستی‌ست:

۱. میل به سرگشتگی دائم در زندگی.
نمی‌خواهد هیچوقت تکلیفش را روشن کند! عمداً!
دوست دارد زندگی را در ابهام، ناروشنی و تیرگی سر کند.
لذا هیچوقت روشن و زلال نیست. و زندگی‌اش سمت و سو ندارد.

۲. تمایلی به رسیدگی به واقعیت زندگی‌اش ندارد: از جمله رسیدگی به وضعیت سلامتی جسمی‌اش.
بطور کل ناواقع‌گراست.

۳. با خودش صداقت ندارد.
حتی خودش نیز خودش را گول می‌زند و بخودش دروغ می‌گوید.

۴. خودش را قربانی ظلم و خطاهای دیگری، دیگران و زندگی می‌بیند.

۵.  افکارش را بجای واقعیت می‌گذارد و آنها را واقعیت فرض می‌کند.
فکر کردن را عمل کردن فرض می‌کند!

۶. به کاری واقعی و ملموس عشق و علاقه و پابندی ندارد.





جوانی کردن


  حدود دو سال پیش آمد پیشم به صحبت و درخواست مشاوره. که «می‌خواهم جوانی کنم... و بعد از مدتی بروم سراغ زندگی مشترک». به او گفته شد که خیلی از جوانی کردن‌ها پوست روح و روان انسان را می‌کند. دیگر بعد از آن، تو آن شخص اول نیستی. و بسیار محتمل است دیگر نتوانی در یک زندگی مشترک متعهدانه مشارکت داشته باشی و لذت ببری.

   گوش نکرد و رفت دنبال «جوانی کردن».

   دیروز پیام داد و تماس گرفت و یک ساعتی صحبت کرد. همان که گفته شده بود برایش حادث شده.

   ما فکر می‌کنیم بعد از داشتن تجربه‌ها، همان آدم اولیه خواهیم بود. اینطور نیست! آن آدم با آدم بعد از آن تجربه‌ دو فرد متفاوتند. این یک حقهٔ ذهن است که اینطور تصور می‌کند.




نیروی جاذبه


   بسیاری از اشکالاتی که ما بر «موجود»ی بنام «خدا» می‌گیریم، ناشی از تصور انسان‌وار بودن ما از «خدا»ست.

   اینکه این همه اصرار می‌شود که «هیچ چیز مثل او نیست»، «نه زاده و نه زاده‌شده»،  «بی‌نیاز است»، «کاملا متفاوت است»، «زنده است و قائم به ذاتش است» یعنی اینکه موجودی از جنس ما و از جنس هیچ چیز دیگر که بشود تصور کرد، نیست. «چیزی» کاملا متفاوت که در تفکر و تصور هم نمی‌توان تصور و تصویر و حتی یک نمایی از او داشت.

   اما ما انسان‌ها که اسیر ذهن و تصور و فکر کردن و نحوهٔ اندیشیدن‌مان هستیم، بهرحال از «او» تصوری داریم. همهٔ ما. و بسیاری از مشکلات ما در درک عملکرد «خدا» از همین نحوهٔ تصور ما ناشی می‌شود. 

 بلاتشبیه، بد نیست حداقل این تصور را به تصوری مانند یک نیرو، مانند جاذبهٔ زمین، تشبیه کرد. لااقل در این تصور، انسان‌وار بودن «او» وجود ندارد. حداقل تصوری متعالی‌تر است. یک نیروی عام و همه‌گیر و جهان شمول، و البته ساکت(!) مانند جاذبه.

و البته باز هم تاکید می‌شود که: بلاتشبیه!




زمین


ای که هوای منی، بی تو نفس ادعاست
ذکر کمالات تو تذکرﺓ الاولیاست

مثنوی معنوی‌ست قصهٔ ما که در آن
آخر هر ماجرا اول یک ماجراست

در صف قند و شکر زندگی‌ام تلخ شد
قند من افتاده است پس صف بوسه کجاست؟

بوسهٔ گرمی بده تا لبم اذعان کند
بین دو قطب رخت خط لبت استواست

باز هم افتاده در پیچ و خم قامتت
شکر خدا که دلم گمشده در راه راست!

ای نه چنین نه چنان، در دل من همچنان
عشق زمینی بمان عشق هوایی هواست




عمی


از ذهن بپرسم چرا مقایسه‌هایت، ایده‌آل‌هایت همیشه آنطرفی‌ست؟! چرا همیشه به طرفی غش می‌کنی که باعث نارضایتی و ناشکری من از داشته‌ها، موهبت‌ها و سلامتی‌ام است؟!

چرا این همه نعمت و امکانات و رفاه و بهره‌مندی‌هایت را نمی‌بینی، ای ذهن؟! چرا دائماً مرا از آینده می‌ترسانی؟! از نداری می‌ترسانی؟! تابحال از کجا رسیده مگر؟! چرا نمی‌گذاری آب خوش از گلوی زندگی‌ام پایین برود، ای ذهن؟!

این همه انسان هستند که در آرزوی داشتن چیزهایی هستند که من دارم. ای ذهن کور و کر، چرا نمی‌بینی؟! 

بسا کسا که به روز تو آرزومند است.




انسان کامل؟!

دنبال انسان بی‌ عیب و نقص نگردید. وجود ندارد.

همهٔ ما عیب و نقص و ضعف‌هایمان را داریم. بدون هیچ استثنایی.

انسان‌ها را بصورت یک پکیج با تمام عیوب و نواقص و ضعف‌هایشان بپذیرید، چه در رابطه عاشقانه‌تان و چه روابط معمولی در زندگی. همهٔ ما انسانها اشکالات خودمان را داریم. حتی از خودت هم انتظار بی‌ عیب و نقص بودن نداشته باش. مطمئن باش باز هم خطا خواهی کرد. همینه که هست.

گر تو نمی‌پسندی، تغییر کن قضا را!

آنطور که هست، آنطور که فکر می‌کنم هست!

دوست داشتن واقعی وقتی‌ست که کسی را همینطور که هست، همین کسی که هست، دوست بدارم.

نه آنطور که من فکر می‌کنم هست!

ما واقعیت را نمی‌بینیم.

مناجات

قنوت نمازتان را به زبان مادری‌تان بخوانید. فارسی، ترکی، کردی، عربی یا هر چه در کودکی و نوجوانی به آن صحبت می‌کرده‌اید.

دعا و سخن با خداوند، بصورت کاملاً شخصی‌ست. هر چه دوست دارید با خدایتان بگویید.

اگر به انجام رسمی عبادات و مناجات و نیایش‌ها اکتفا کنیم، بد خسرانی کرده‌ایم.

اعتماد


   در رابطه، باید اعتماد صد در صد وجود داشته باشد. تاکید می‌شود: صد در صد!

   یا هست، یا نیست. اگر نیست، این رابطه اصالت ندارد و دیرپا نیست.

   خواهی نخواهی یک روز باتمام خواهد رسید. همین عدم اعتماد و شک و تردید به پایانش خواهد رساند. بطور قطع و یقین!


تمرین


می‌دانم بارها گفته‌ام، اما بارهای دیگر هم باید گفت:
آیا امروز از یک لذت ولو کوچک گذشته‌ای؟ تشخیص آن کار لذت‌دهنده با خودت. خودت باید پیدایش کنی. ببینی چه چیزی برایت لذت دارد، و از آن بگذری. قربانی‌اش کنی. در حقیقت خودت را قربانی کنی. لذت‌جویی‌ات را.

مردن بر لذت‌ها را تمرین کنیم. پرهیز از روی اختیار را تمرین کنید و حالش را ببرید! ببینید چطور این دوری کردن عمدی و مختارانه در دراز مدت در روح و روان شما تاثیر می‌کند.

فایل تکست «خودش»


دو نکته:

۱. در وضعیت‌هایی که ناراحت می‌شوید، دو چیز را به تاخیر بیاندازید و به بعداً موکول کنید. و مصر باشید که هیچ کاری در این دو مورد نکنید: یکی حرف زدن و اظهار نظر کردن، و دومی تصمیم گرفتن.

   مطمئن باشید با این تاخیر انداختن، هیچ آسمانی به زمین نمی‌آید. ذهن در آن لحظه بطور عجیبی فشار می‌آورد که «واکنش نشان بده! چیزی بگو! از حقت دفاع کن! حق توست!» و نظایر اینها. اما صبر در اینجاها است که مفید است.

   مطمئناً به تاخیر انداختن واکنش، اگر هم ضرری معیشتی داشته باشد، بسیار بسیار ضررش کمتر از ضررهای واکنش آنی‌ست.

   «از آنچه که دوست دارید، انفاق کنید» شاید یک معنایش همین باشد. که از واکنش نشان دادن(چه حرف، چه تصمیم و عمل) انفاق کن! بمیر بر واکنش آنی! چرا که واکنش بسیار لذت‌بخش است و ارضاء‌کننده.

۲. یک دفترچه یا یک فایل تکست در گوشی مبایلتان داشته باشید که در آن، خصوصیات اخلاقی بدتان را لیست کنید.

   کسی که خودشناسی کار می کند و نتواند ویژگی‌های اخلاقی بدش را بگوید که چیست، خوشناسی کار نکرده! اگر کسی از من بپرسد که دو تا از خصوصیات بد اخلاقت را بگو، من باید جواب را از قبل در آستینم داشته باشم. یعنی چنان واقعیت رفتارهایم را در زندگی و روابطم رصد کرده باشم، که بتوانم فی‌الفور جواب این سوال را بدهم.

   لذا، داشتن یک فایل یا دفترچه یادداشت که فهرستی از ناهنجاری‌های اخلاقی‌ام در آن باشد، و همینطور که زندگی می‌کنم، و بیشتر خودم را می‌شناسم، به این فهرست اضافه کنم، بسیار مفید است.

   پیشنهاد می‌کنم نام این فایل یا دفترچه را بگذارید: «خودش»

رؤیت


هلال عید در ابروی یار باید دید
حافظ

هنیاً لکم!


سلام به دوستان،

عید به معنی تازه شدن است، تازه شدن روحی، درونی. عید فطر(فطر به معنی شکفتن) عیدی مناسبتی نیست. روز مناسبتی‌یی که به عنوان عید فطر اعلام می‌شود، می‌تواند برای کسی عید باشد و برای کسی نباشد. بنابراین، حقیقت عید فطر، یک مناسبت تقویمی و تاریخی نیست.

اگر درونم حس و حال تازه‌گی و آمادگی برای خداحافظی با سبک زندگی‌یی که تابحال داشته‌ام، و شروع یک سبک زندگی تازه احساس کردم، آن عید فطر دیگر عیدی مناسبتی و از روی تکلیف و اینکه «اعلام شده عید است، پس عید است» نخواهد بود. 

خوشا به حال کسانی که این احساس را در این روز دارند. و آن که ندارد، درهای بازگشت به نور باز است. هر چه دیرتر برگردم، خودم را محروم‌تر کرده‌ام.

امیدوارم این تازه شدن درونی بر کسانی که احساس تازه شدن دارند، برکت و شکوفایی داشته باشد.

نور گوارایتان.




عادت


   تغییر درد دارد. تحول آسان نیست. اگر جدیت داشته باشیم، باید سختی‌هایش را تحمل کنیم، بپذیریم. همه چیز گل و بلبل و دلخواه پیش نمی‌رود.



ملائکه


   «فرشته»ها همان شئون انسان هستند.