لطیفه‌های عجب


   من همانروز که آن خال بدیدم گفتم
   بیم آنست بدین دانه که در دام افتم



---

دست


   از دوستان کسی کتاب «سعدی در غزل» نوشتهٔ دکتر سعید حمیدیان، از نشر «قطره» را دارد که یک روز به بنده قرض بدهد؟
 


---

لواشک!


   سه تا بخر، دو تا ببر!    ترش و ملس...

متروی تهران


---

قربانی

خداحافظی


   خداحافظی با دوستان در جلسهٔ این هفتهٔ «خمر کهن»، جمعه ۲۶ مهر، ساعت ده و نیم صبح، پارک طالقانی تهران.



---

ازدواج


   خدا به هر کس شوهر می‌دهد، به همان اندازه نیز صبر می‌دهد!

احمد T


---


   جمعه و شنبه ساعت هشت شب برو بچه‌ها در کافه الف برنامه حافظ‌خوانی دارند. با دو موضوع «بحثی درباره فال حافظ» و «آشنایی با شخصیتهای دیوان حافظ» بصحبت آقا مصطفی.



---

انتقام!؟


   نوشته است: «بعد از خیانت دوست پسرم بمن، دیگر هیچ دوست داشتنی را جدی نگرفته‌ام. براحتی از این آغوش به آن آغوش افتاده‌ام. اگر کسی هم واقعاً دوستم داشته باشد، دروغش می‌دانم. نوعی بی‌حسی عاطفی.

    در عین حال، این کارم را نوعی انتقام‌گیری از آن پسر و از تمام پسرها و مردها می‌دانم.

و...»



---

کمال عشق!


   اگر دوستم داشته باشی و با من بمانی، دیوانه‌وار عاشقت هستم. اما اگر ترکم کنی، همهٔ آنچه در دوران دوستی‌مان بمن گفته بودی را بر علیه‌ت استفاده خواهم کرد!

عاشق تو!


---

الان!


   عصر دل‌انگیز سه‌شنبه است.

   کافه الف،

   سالاد سزار.

   تا شب هم هستیم اینجا.


---

حاضر جواب!


   برایم این رباعی خیام را اس ام اس کرده:

خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

گفتمش: ای خیام...
گفت: ای بوعلی سینا!



---

اگر طبیب بودی


   مادرم می‌گفت: «بیچاره حاج میرز محمود دعانویس حال خوشی ندارد. چند سال پیش که بچه‌اش سر گذر تصادف کرد، پارسال هم که زنش سرطان گرفت و مرد، الانم که خودش مرض لاعلاج گرفته. ایشالله خدا بحق پنج تن شفاش بده. دعاهاش ردخور نداره.»!
مسعود، نقش جهان


---