گذشت


   آنچنانکه مسواک زدن، نهار خوردن و بعضی کارهای دیگر را بطور روزانه برای خودمان واجب کرده‌ایم، مردن بر و گذشتن از لذت‌های هر چند کوچک را در جایی از روزمان بگنجانیم.

   روزی یک مردن ولو کوچک. گذشتن از لذتی هر چند ناچیز.

   روزی یک بار.



۴ نظر:

ناشناس گفت...

شنیدم که وقتی سحرگاه عید

ز گرمابه آمد برون با یزید

یکی طشت خاکسترش بی‌خبر

فرو ریختند از سرایی به سر

همی گفت شولیده دستار و موی

کف دست شکرانه مالان به روی

که ای نفس من در خور آتشم

به خاکستری روی درهم کشم؟

بزرگان نکردند در خود نگاه

خدا بینی از خویشتن بین مخواه

بزرگی به ناموس و گفتار نیست

بلندی به دعوی و پندار نیست

تواضع سر رفعت افرازدت

تکبر به خاک اندر اندازدت

به گردن فتد سرکش تند خوی

بلندیت باید بلندی مجوی

ز مغرور دنیا ره دین مجوی

خدا بینی از خویشتن بین مجوی

گرت جاه باید مکن چون خسان

به چشم حقارت نگه در کسان

ناشناس گفت...

خدابینی از خویشتن بین مخواه ...

ناشناس گفت...

سلام. ناهار درسته ، نه نهار. در صورت تردید به کتاب غلط ننویسیم دکتر ابوالحسن نجفی مراجعه کنید. من قبلا در مورد "زَنگار" که با اصرار "زِنگار" تلفظ می کردید هم اشاره ای داشتم که عکس العملی ندیدم. شاد باشید.

ناشناس گفت...

کسی که هنوز در بند نهار و ناهار و الفاظ است معلوم است هنوز هیچی از عرفان و آموزه های عرفان نمی داند!!
آقا برو خودت رو درست کن. چرا ملا لغتی هستی؟!
تو که انقدر به آقای پانویس ایراد میگیری پس چرا متوجه نیستی ایشون از روی عمد کلماتی مثل گاهاً یا حتی همین گروهیات رو می نویسند و ابداع می کنند؟!
چقدر مولوی باید به امثال تو بتوپه که اینقدر در بند الفاظ نباشید؟!!

ارسال یک نظر