یکی از بهترین تمرینها، چنانکه در دورهها تمرین میکنیم، مردن بر لذتهای کوچک است. از لقمهٔ آخر غذا گرفته، تا یک بستنی، یک لیوان نوشابه، فستفود یا غذایی خوشمزه و غیره، که مفصل توضیح دادهایم.
مردن بر لذتهای کوچک را میتوان تعمیم داد. ما با فکر کردن به تصاویری در ذهنمان، بدنبال لذتیم. در اعماق ذهنم به پساندازم در حساب بانکیام، اعتبار اجتماعیام، شغلم، روابطم، تواناییهایم، همسرم، کس و کارم و بسیاری دیگر از متعلقاتم فکر میکنم و از این افکار، احساس امنیت و لذت میکنم. حال آنکه آیا جز این است که اینهایی که در ذهنم مرور میکنم، همه مشتی تصاویر ذهنیاند؟
مردن بر لذتهای چه جسمی و چه فکری، حتی بصورت مقطعی در طول روز، روزی فقط سه بار حتی، تمرینی بسیار مفید است.
مولانا میگوید مرگی که بناچار همهٔ ما، بدون استثناء، آن را میچشیم، را میتوانیم بهمین صورت تمرین کنیم. قبل از آنکه آن مرگ(مرگ فیزیولوژیکی) بیاید، تلخی مردن بر لذتهای کوچک را تجربه کنیم. این را «جزو مرگ» معرفی میکند و میگوید اگر این مردن بر لذتهای کوچک را تمرین کنی و رفته رفته تلخیاش برایت هموار شود و بلکه شیرین شود، «دان که شیرین میکند کل را خدا».
بعضی، که میل به درپیچیدن با خود دارند، اشکال میکنند که: این مردن بر لذتها آیا خودش برای کسب لذتی دیگر نیست؟ میگویم: اگر باین قصد و منظور است که برای لذتی دیگر از این لذت بگذرم، بله. یعنی در حقیقت، مردن بر لذت وجود نداشته است. فقط شکلش از حالت نقد، به نسیه تغییر یافته! مردن بر لذت یعنی چه از نقد و چه از نسیهاش بطور کامل، بطور ریشهای دل برکنی.
از درد مردن بر لذتها نترسیم. متاسفانه روال تبلیغات و تربیت غالب جوامع امروز این است که «بنیان زندگیات را بر لذت بگذار. هر چه بیشتر لذت ببری(چه لذت جسمی و چه لذت فکری و خیالی، معاشقه با تصاویر ذهنی) خوشبختتری». این دقیقاً عکس سخن مولاناست. و عجب از ما که حرفهای مولانا را برای همدیگر فوروارد میکنیم، لایک میکنیم، اما در زندگی واقعی و در درونمان، عملاً در جهت عکس آن حرکت میکنیم.
دان که هر رنجی ز مردن پارهای است
جزو مرگ از خود بران گر چارهای است
چون ز جزو مرگ نتوانی گریخت
دان که کلش بر سرت خواهند ریخت
جزو مرگ ار گشت شیرین مر ترا
دان که شیرین میکند کل را خدا
دردها از مرگ میآید رسول
از رسولش رو مگردان ای فضول
هر که شیرین میزید او تلخ مرد
هر که او تن را پرستد جان نبرد