واقعبینی با حذف اضافات محقق میشود. بطور کلی وقتی در ارتباط با امور هستیم، فکر دخالت میکند و واقعیت را تعبیر و تفسیر میکند و دیگر این تعبیر و تفسیر را میبینیم و با این تعبیر و تفسیر در ارتباط میشویم، نه با آن واقعیت، که وقتی فکر هنوز دخالت نکرده بود، وجود داشت(و دارد).
وقتی فکر را از این میان حذف کردی(بوسیلهٔ مشاهده و آگاهی بر همین دخالتش)، واقعیت فقط خواهد بود. درست؟ این تا اینجا.
از زیر مجوعههای فکر، که بین انسان و واقعیت وارد میشود و حجاب میافکند، سنسیشنها هستند. و یکی از مصداقهای سنسیشن، موسیقیست. به عنوان تمرین، وقتی مثلاً فیلمی یا قطعه ویدیویی میبینی، موسیقی و کلام زمینهاش را حذف کن. حتی بوسیلهٔ بستن صدای دستگاهت. صدا را میوت کن. و آن وقت با واقعیتِ بدون موسیقیِ آن ویدیو لااقل در ارتباط هستی. یعنی بدون عامل دخالتکننده. چرا که صنعت سینما و ویدیو کلیپسازی بخوبی یاد گرفته است چطور بوسیلهٔ سنسیشنِ موسیقی تو را(یعنی ذهن را) تحت تاثیر قرار دهد. تا آنچه را در تو میخواهد را غلیان بدهد، بدهد. این تمرین ساده و کارآمد را انجام بده، بارها و بارها. و در هنگام انجام آن، دقت کن که ذهنت قبل از دیدن ویدیو همراه با موسیقی با بعد از دیدن ویدیو بدون موسیقی چطور تحت تاثیر بوده و نیست.
۲ نظر:
https://www.facebook.com/panevis/posts/10155070861994419
رزومه
بسیاری از ما عرفانیکارها که در این خطهای باصطلاح خودشناسی و مثلاً عرفانی هستیم، اینگونه بخودمان نگاه میکنیم که گویی سالهاست داریم سابقه جمع میکنیم و برای خودمان رزومه درست میکنیم! یعنی فرد از مدت زمانی که در این فضای خودشناسی و عرفان و سلوک و یا هر چه اسمش را بگذاریم هست، برای خودش هویت میسازد و بطور ضمنی در ته ذهنش خودش را عبارت از «کسی که فلان مدت است دارد عرفان و مثلاً یوگا یا ویپاسانا یا روانشناسی و یا یونگخوانی یا هر چه، کار میکند» میداند. یعنی هویتی از بودن در این فضا برای خودش میتراشد. و این دقیقاً نقض غرض است.
بدان که همیشه در جایگاه صفر هستی، یک انسان کاملاً معمولی. قرار نیست هیچوقت، هیچوقت به جایی برسی و چیزی شوی. قرار نیست عددی شوی. صفر هستی و همیشه صفر هستی و خواهی بود. و درستش هم همین است. این وعدهٔ ذهن است که به تو القاء میکند: «فلان مدت است داری خودشناسی کار میکنی و پس از این همه مدت، الان با بقیه قطعاً فرق داری و از آنها متمایزی. پس این همه سال کار کردهای، یعنی فرقی بین تو و آن کسی که تازه در این وادی آمده، نیست؟ هست!»
و این القاء، که انسان فریبش را میخورد، فرد را قانع میکند که «هست». که هویتی دارد. این که رزومه و سابقهای برای خود دست و پا میکند، او را مجاب میکند که پس «هست». «من اینم» کی؟ «کسی که این مقدار سابقه دارد». «من کسی هستم که n سال است دارم خودشناسی و عرفان و یوگا و چه و چه کار میکنم.»!
این موضوع بسیار بسیار شایع است.
اصل بر باختن است. اصل بر زدودن است. اصل بر هیچ است. ما از حتی پوست آبنبات هم چیزی میسازیم تا بخودمان بباورانیم چیزی هستیم!
بدون ربط،
... شاید هم به شدت مرتبط!
"وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ"
و از چیزی که بدان علم نداری پیروی مکن.(اسراء ٣٦)
قرآن استثنايى قائل نشده و مثلا نگفته به استثناى دين و مذهب و فقيه و... صراحتاً گفته "از چيزى كه به آن علم ندارى پيروى مكن"
((( سوره مبارکه الإسراء آیه ۳۶ وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ ۚ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولًا "۳۶" )))
ارسال یک نظر