متاسفانه بعلت فیلترینگ سیستم بلاگر در ایران، و نیز اینترنت بسیار ضعیف، امکان انتشار مطلب روی سایت و پادکستها برای بنده میسر نیست. شاید زمانی طول بکشد تا بنده به این وضعیت جدید خو بگیرم و یاد بگیرم چطور میشود با این عدم امکانات، به انتشار مطلب پرداخت.
خلوت
ما اغلب گمان میکنیم مهیا شدن امکان خلوت گزیدن کار سادهایست. اینکه شرایط طوری شود که من(نوعی) بتوانم مدتی گوشهای بگیرم و تنها باشم. در حالیکه اصلا به این سادگی که فکر میکنیم نیست! کمتر کسیست که این توفیق(و انصافاً توفیق) برایش حاصل شود که تنها و برای مدتی بتواند با خودش خلوت کند.
جان کلام اینکه اگر شرایط زندگی چنین وضعیتی را برایمان فراهم آورده، قدرش را بدانیم. چه بسیار انسانهایی که مشغول کار دنیا هستند و مست موفقیت. در حالیکه غافلند از اینکه این موفقیتها و پیشرفتها در حقیقت باعث دوری از حقیقت و زندگیست.
لزوم خودشناسی
اگر من خودم را نشناسم، نسبت به کل زندگی شناخت درست ندارم. و بنابراین، کل زندگیام به مسیری بیهوده و یاوه میرود.
دوم خرداد ۹۳
لاهیجان
یالان دونیا
جنگ خلقان همچو جنگ کودکان
جمله بیمعنی و بیمغز و مهان
جمله با شمشیر چوبین جنگشان
جمله در لا ینفعی آهنگشان
ذوالنون
یکی از راههای اصلی رها شدن از تاریکی روحی اینست که عمیقاً انسان درک کند، توجه کند، و ببیند که اولا زندگی جز همینی که هست، نیست. و ثانیاً درک و توجه کند که زندگی در تاریکی روحی او مقصر نیست. عیبی بر روزگار و زندگی نیست.
بلکه این خود انسان بوده است که با فکرهایش، غفلتش، نادانیاش و اعمال و رفتارش موجبات تاریکی درونی خود را فراهم آورده. این خودش بوده که به خودش ظلم کرده.
اگر کسی که دچار گرفتگی روحی شده این موضوع را عمیقا درک کند و ببیند، انشالله از تاریکی در خواهد آمد.
مسئولیت
دانستن بعضی چیزها برای انسان مسئولیت میآورد. طوریکه اگر آن مسئولیت را اجرا نکند، زندگی او مختل میشود.
بس میوهها
آیهٔ عمیق و معروفی از قرآن شریف هست که میفرماید: « ... وَ عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَ عَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَ اللَّـهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
« ... و چه بسا چیزی را ناخوش داشته باشید و آن به سود شما باشد، و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید و آن به زیان شما باشد، و خداوند میداند و شما نمیدانید»
بنظر شما جان این سخن چیست؟
فکر میکنم احتمالا این معنی باشد که تعبیری که ما از رویدادهای زندگی میکنیم، صرفا تعبیر ماست، نه حقیقت آنها.
اینکه من از رویدادی در زندگیام خوشحال یا ناراحت میشوم بخاطر آن برداشت و تعبیر خاص ذهنیئی است که من از آن کردهام. و آن برداشت چه بسا با حقیقت آن رویداد منطبق نیست.
پس به تعبیرهای ذهن، یعنی تعبیرهای خودت از امور زندگی، نه خوش باش و نه ناخوش!
آنکه او بستهٔ غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق کاو بیمنتهاست
جز غم و شادی در او بس میوههاست