كل شيء هالك الا وجهه

صمیمیت و راستی، با "خود" قابل جمع نیست. زیرا "خود" یک دروغ است. دروغ کجا، صمیمی بودن کجا!

"خود" دروغ است زیرا پنداری است، واقعی نیست. این تصوری که من الان از خودم دارم(یعنی "خود") فقط یک تصور است، یک فکر است، نه واقعیت. چرا که لحظه‌یی دیگر نیست! لحظه‌یی دیگر تصور دیگری از خودم دارم.

چیزی که می اندیشم هستم، یعنی "خود"، فناپذیر است. یک اندیشه و فکر است. فکر هم یک لحظه هست و لحظه ی دیگر نیست. لحظه ی دیگر یک فکر دیگر می آید.

پس فکر و اندیشه پذیرای فنا است و آنچه در اندیشه و فکر نمی آید حقیقت ذات انسانی است.

جان کلام اینکه: من که تصوری از خودم دارم و خودم را چیزی، کسی می دانم، این چیز یا تصویر ذهنی فقط یک اندیشه است. حقیقت انسانی نیست.

هرچه اندیشی پذیرای فناست
آنچه در اندیشه ناید آن خداست
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر