آزادی


   دوستی در نظری به مینیمال «زن»  نوشته است: «تکلیف ما زنها چیه که از بچگی به خاطر این نحوه ی تفکر جامعه در موضع دفاعی قرار گرفته ایم و دایما در حال احراز هویت مستقل برای خود هستیم. چگونه می توان زن بود, در موقعیت تدافعی و همینطور تهاجمی برای کسب هویت بود و در عین حال لم های خودشناسی شما را به کار بست و از هویت ذهنی و فکری رها شد؟»

   نوشتهٔ ایشان مرا یاد روزی انداخت که با دوستی(خانم) در پارکی در حال قدم زدن و صحبت بودیم. همینطور که قدم می‌زدیم و حرف می‌زدیم، وقتی به دو راهی‌هایی در پارک می‌رسیدیم، بنده می‌گفتم «از این طرف برویم» و تعیین مسیر می‌کردم و همینطور به صحبت ادامه می‌دادیم. چند باری بهمین صورت مسیر را بنده تعیین می‌کردم، تا اینکه دوست بنده بحرف آمد و اعتراض‌کنان گفت: «چرا تو همیشه مسیر را تعیین کنی؟ ایندفعه من میگم که از آنطرف بریم.»

   بله، واقعاً همینطور است که دوستمان گفته‌اند، خانمهای این جامعهٔ بخصوص بسیاری از عملکردها و تصمیمات‌شان در حقیقت واکنش است، عکس‌العمل است، نوعی لجبازی، دهن‌کجی و از سر موضع دفاعی و یا تهاجمی بمنظور احراز اینکه «بابا، من هم هستم! چرا شماها ما رو آدم حساب نمی‌کنید؟!» است. و حق دارند البته.

   و باز، حق دارند که مانند این دوست، تعارضی در اجرای محتوای خودشناسی با وضعیتی که برای خانمها بوجود آمده، ببینند.

   اما حقیقت اینست که علی رغم این بظاهر تعارض، در حقیقت رها شدن از شر فکر و «خود» تعارضی با نابسامانی بیرونی و اجتماعی ندارد. ممکن است برای منِ نوعی از لحاظ بیرونی و زندگی اجتماعی محدودیت‌های فراوانی وجود داشته باشد(که دارد، متاسفانه)، ولی رها بودن از «خود» می‌تواند در موازات اسارت و محدودیت بیرونی وجود داشته باشد.

   خانمهای زیادی هستند که عنوان می‌کنند ما از طرف پدر و خانواده بسیار در محدودیت هستیم و آزادی ما سلب می‌شود. خب، بله. این واقعیت است و تلخ. اما رهایی درونی وابسته و منوط و مسبوق به رهایی بیرونی نیست. هیچکس و هیچکس نمی‌تواند مانع رهایی درونی انسان شود. هیچکس آزادی درونی را نمی‌تواند از انسان سلب کند. حتی اگر انسان را فیزیکاً به زندان بیاندازند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر