در جریان شناخت خود، در مقطعی، فرد باین موضوع پی می بره که دیگران، اعم از والدین و عمو و عمه و دایی و خاله و غیره، تاثیر زیادی در القای جرثومه بدبختی، هستی فکری، به او داشته اند. و آنها را ظالم و مقصر می بینه. و لذا مستحق خشم ورزیدن، در سطحی.
باین موضوع آگاه باشیم.
و نیز بدانیم که آن بیچارگان هم قربانی نسل قبلی خود، و نسل قبل از آنها هم قربانی نسلهای پیشین و یک جریان تاریخی بوده اند. لذا از دیدگاهی بالا، هیچکس مستحق خشم ورزیدن نیست.
هویت، خشم را برای این می ورزد که به داشتن و شدن هستی خیالی خودش، وجه منطقی دهد و آن را استمرار(پنداری) دهد.
آگاه بودن بر این جریان، ذهن را از کل بازی خارج می کند. امتحان کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر