سهشنبه غروب و پنجشنبه غروب، همین هفته، کوه صفه اصفهان.
شب در کوه میمانیم.
ده نافرمان
اگر با کسی در رابطه هستید و باور دارید که:
۱. اگر قرار باشد این رابطه سرانجامی داشته باشد، پس خودبخود خواهد داشت،
۲. در ابتدای رابطه، نارضایتی و خوشنیامدنهایتان را نباید اظهار کنید،
۳. باید لزوماً در روز/هفته/ماه فلان تعداد مشخص همبستر شوید،
۴. کاری که همسرم/همدمم انجام داد، قطعاً همراه با آگاهی از ناراحت شدن من انجام داد،
۵. بچه آوردن مسائلمان را حل میکند،
۶. اگر کسی واقعاً با همسرش/همدمش احساس خوشبختی دارد، دیگر نباید با دیگران همصحبت شود،
۷. زوجهایی که در رابطهٔ خوبی هستند، با هم بحثشان نمیشود،
۸. رابطهٔ خوب داشتن نیاز به آموزش دیدن، کار جدی روی آن و رسیدگی ندارد،
۹. هرگز نباید از همسر/همدم ناراحت شد،
۱۰. باید خصوصیات اخلاقی بد همسر/همدم را دوست داشت،
کاملاً در اشتباهید.
دفنوازان خورشید
خدمت دوستان اصفهانی، دوستانمان روزهای پنجشنبه و جمعه و شنبه(۱۲، ۱۳ و ۱۴ شهریور) کنسرت پرشوری با ریتمهای خانقاهی و اشعار عرفانی برگزار میکنند.
بنده تمرینهای این دوستان را از نزدیک دیدهام و اطمینان دارم دوستان از این کنسرت لذت خواهند برد. لذا توصیه میکنم همراه با خانواده و دوستانتان شرکت کنید و شب خوبی را داشته باشید.
بنده هم جمعه(سیزدهم) به این کنسرت خواهم رفت.
اطلاعات بیشتر در سایت سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان:
www.EsfahanFarhang.ir
رابطه
دو نفر تا وقتی از هم دورند، «عاشق» همند. وقتی نزدیک میشوند و یا زیر یک سقف میروند، رفته رفته از هم زده میشوند.
چرا؟
خوب!
بعضیها خوب میفهمند، و بعضیها هم خوب نمیفهمند!!
بخش دوم جملهٔ فوق کژتابی ظریف، جالب و همراه با طنز دارد:
«... بعضیها هم خوب نمیفهمند.»
۱. بعضیها درست درک نمیکنند. مطلب را نمیگیرند.
۲. بعضیها بخوبی از پس نفهمیدن برمیآیند! در نفهمیدن خوب عمل میکنند! ید طولایی در نفهمیدن دارند!
سر گردنه
دیروز، ایست و بازرسی منجیل، دو برادر ظاهراً مومن با لباس نظامی و حتی جلیقه ضد گلوله و اسلحه وارد اتوبوس تور گردشگردی ما، که همه خانواده بودیم، شدند. بهانهای پیدا نکردند. صندلی اتوبوس را بهانه کردند و تهدید کردند که باید معطل شوید تا پلیس راه برسد... نهایتاً پنجاه هزار تومان پول نقد باج گرفتند و اجازه دادند برویم.
گلی به شرفت، مومن!
بهرهکشی عاطفی
اگر تابحال چیزی دربارهٔ «استثمار عاطفی»، «باجگیری عاطفی» و یا Emotional manipulating چیزی نشنیده و نخواندهاید، بخوانید و بشنوید.
یکی از چشمههای ناب «من» است!
ذهن، بهانه، فشار
آگاه باش که بطور دائم و به بهانهها و توجیههای متنوع داری روی ذهن فشار وارد میکنی.
خشم
عجیب نیست که عدهای(خوشبختانه عدهٔ کمی) بسیار اصرار دارند که برای خود دشمن بتراشند؟
بعضی هستند که با وجود اینکه به کرّات و بارها و بارها هم در جلسات و هم در سایت و هم حضوری برایشان مطالبی را توضیح دادهایم، اصرار دارند که برداشت خودشان را فقط بشنوند!
من باب مثال، در مورد اینکه گفتهایم «عزیز من، خودت را ملامت نکن. برای روانت مضر است. اگر کار خطایی کردهای، از سر عقل و خرد دیگر آن را تکرار نکن. تصمیم جدی بگیر از صمیم قلبت که دیگر آنرا انجام ندهی، خداوند هم که بسیار مهربان و تواب است. پس دیگر روانت را با سرزنش کردن دائمی نخراش و آزار نده. چرا که ملامت کردن مثل کوبیدن بر سر روح و روان است. خودت را دوست داشته باش و اذیت نکن.»، آن عده دوست دارد این برداشت را کند که «تو گفتهای هر کار خطایی کردید، هیچ اشکال ندارد(!!) خودت رو ملامت نکن و به کارت ادامه بده»!!
یا در مواردی دیگر هم این فرد دقیقاً بهمین صورت میل دارد خودش یک برداشتی کند و مصرانه بر آن پافشاری کند. حتی وقتی برایش توضیح هم میدهی، باز هم نمیخواهد بشنود!
واقعاً این یک سوال اساسیست که چرا کسی بخواهد عمداً ایجاد نفرت در درون خودش بکند. دشمن تولید کند. موضوع خشم ورزیدن برای خودش بسازد؟
روشن است. شعلهور نگه داشتن آتش خشم، کینه و میل آزار، یک نوع احساس لذتی عجیب به انسان اسیر نفس میدهد. تا بتواند جهنم نفس را داغ و سوزان نگه دارد. هستی پوچ و خیالی را تداوم بخشد. بنابراین، فرد اصلاً گوشش به اصل حرف بدهکار نیست. فشار خشم بقدری قویست که به او حکم میکند طوری که در جهت ایجاد نفرت و خشم است، برداشت کند و بفهمد. نه واقعیت حرف را.
خشم کلید همهٔ بدیهاست.
حضرت علی(ع)
واقعیت
در جمع و دورهمیهای دوستانه که صحبت و مباحث خودشناسی نیز بیان میشود، خیلی وقتها برخوردها و اصطکاکهایی نیز بوجود میآید.
باز کردن و شناخت این برخوردها و حواشی بحثها و نحوه رفتار ما، خیلی مفیدترند برای شناخت خودمان، تا نظریهپردازیها، حرفها(حرافیها) و صحبتها.
اینها واقعیتند، تئوریپردازیها ایدهآل!
اینها «آنچه هست» هستند، نظریه پردازیها «آنچه باید باشد»!
با آنچه هست، بمانید. آن را مشاهده کنید.
عاشقی
کسی که میگوید: «من عاشق مثلاً ستارهشناسی هستم، اما مشغلهٔ کاری و زندگی و تأمین معیشت و غیره وقت و فرصتش را بمن نمیدهد و نمیتوانم به آن بپردازم»، عاشق ستارهشناسی نیست.
کسی عاشق کاری است که مشغول آن است.
تربیت
ضمن عرض سلام و احترام
در مهد کودک پسرم ارزشها به او آموزش داده میشه مثلا یک هفته راجع صداقت صحبت میکردن با داستانها کودکانه و بعد از اونها ميخواستند صداقت را در این هفته تمرین کنند و البته بخشش ،شکرگذاری ، خضوع ،و...کار می شد آیا آموزش این موارد کار درستی نبوده است ؟
- سلام.
کار اشتباهی است.
کودک بطور ذاتی کیفیات ذاتی و فطری را دارد، مانند صداقت و ...
وقتی اینها آموزش داده میشود، در حقیقت بصورت ارزش در می آیند برای کودک. و دیگر او آنها را بصورت خودبخودی انجام نمی دهد، بلکه بخاطر ارزش آن انجام میدهد. و سپس درگیر ارزش و اعتبار اینها میشود و ...
کژتابی و ایهام
بعد از مینیمال کژتابی، دوستی در این مورد صحبت کرد. قبلاً مبحث کژتابیها را در پادکستهایی توضیح داده بودم. اکنون چند نمونهٔ دیگر کژتابی را در ادامه میآورم:
"من مثل تو، زودباور نیستم."
۱. تو زودباور نیستی. من هم مانند تو(که زودباورنیستی) زودباور نیستم.
۲. تو زودباور هستی. اما من مانند تو نیستم. زودباور نیستم.
--------------
"هوشنگ قفل در را باز کرد، سپس آن را بست."
قفل را بست یا در را؟!
-----------
"مریم به فاطمه گفت بزودی نتیجه امتحاناتش را خواهند داد."
نتیجه امتحانات مریم را یا نتیجه امتحانات فاطمه را؟!
---------
"من دوستی سی و شش ساله دارم."
سن دوستم سی و شش سال است یا قدمت دوستی ما سی و شش سال است؟
------------
"من تو را از پدرت بیشتر دوست دارم."!
۱. از اون اندازهای که پدرت دوستت داره بیشتر دوستت دارم.
۲. تو رو بیشتر دوست دارم تا پدرت رو.
----------
کژتابی با ایهام فرق دارد. کژتابی ایهام ابهامدار است.
نمونه ایهام:
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
«شیرین» ایهام دارد، بروشنی.
نمونه دیگر ایهام:
"پدر و مادر من بیست سال اختلاف دارند."
«اختلاف» ایهام دارد.
-------------
موارد متعدد دیگر در بخش پادکستهای سایت هست. تابحال دو پادکست ویژهٔ کژتابی منتشر شده است.
منیت مقابل اوئیت
این یک سوال است که چرا ما وقتی هویت، اسم، شأن، را داریم، در حال حفظ «شئوناتش» هستیم، و وقتی فرصتی پیش بیاید که کسی «من» را، یعنی آن هویت را، نشناسد، بیقید میشود و واقعیتش رو میشود. باطنش آشکار میشود.
جواب روشن است. هویت شدیداً محافظهکار است(بخاطر حفظ ثبوت خیالی خودش). برای حفظ شخصیت، یعنی نقاب، خودش را در اسارت محافظهکاری فرو میبرد.
اگر یک روز به همه مردم بگویند هیچکس نیاز نیست فقط یک امروز را طبق شأن اجتماعی همیشگیاش رفتار کند و از هر جهت آزاد است که خودش باشد، هر کاری میخواهد بکند بکند، هیچ جوری هم مواخذه نمیشود، بنظرت چه میشود آن روز!؟
برای همین است که اگر ما در سفری برویم که آنجا هیچکس ما را نشناسد، خیلی راحت هستیم. حس خوبی دارد و خیلی خوش میگذرد. علت اصلی و باطنی اینکه خیلی از «ایرانیها» زندگی خارج از کشور را دوست دارند، همین است.
اما هویت چون همیشه باید خودش را بروز بدهد و قالبش را برای دیگران هم معلوم کند که «من اینم»، بعد از مدتی که در جایی یا در جمع جدیدی قرار میگیرد، باز همان حس بدهکاری شخصیت و هویت بهش دست میدهد. و جلوی افراد آن جمع نیز خودش را ملزم به رفتار طبق قالبی که خودش پس داده به آنها، میبیند.