جواهر

این سخن امام علی را امروز خواندم. این سخن طلاست، جواهر است، ماه است، ماه!

«بی‌رغبتی به دنیا بزرگترین آسایش است.»

آه اگر دل انسان کنده شود از خواستن. در آن رضایت است، سکون است، حال است، آسایش است.

سخن این نیست که دل از دنیا برکنید، سخن این است که حقیقت دنیا را ببین، بشناس. آنوقت خودبخود به آن بی‌رغبت و بی‌میل می‌شوی. چنان که به مدفوع حال اشمئزاز داری.

آرزوها، خواستن‌ها بیچاره می‌کنند زندگی و عمر انسان را.

قوز بالا قوز


   انسانِ بیچاره کم گرفتار توهم «خود» است، آنوقت عده‌ای هم آمده‌اند و توهم «موجودات غیرارگانیک» را هم اضافه‌بار روی کول ذهن او می‌گذارند.

   آنها می‌خواهند بارت کنند، تو چرا قبول می‌کنی؟!

تی فدا!

«قربةً إلی اللّٰه» همان «می‌میرم برات» است. دقیقاً!

معنی تکبیر این است ای امیم
ک«ای خدا پیش تو ما قربان شدیم»

ازدواج

   خواهر من، برادر من، خانم محترم، آقای محترم،
ازدواج با حقه‌بازی و فیلم بازی کردن هیچ عاقبت نیکی ندارد. چرا بیهوده پز دارایی‌ها و توانایی‌ها نداشته‌ات را می‌دهی؟

   هیچ چیز صداقت و راستی نمی‌شود. با صداقت داخل هر امری در زندگی شوید تا روی خوشی و زیبایی و سبکی و پاکی و نور را ببینید. راحت بگویید «این منم». بدون هیچ استتار و پوشاندن. عریان تمام خلقیات و عیوب خودتان را رو کنید. حتی اگر آنها را زشت و بد می‌دانید.

   غیر از این است که وقتی زیر سقف می‌روید همه چیز آشکار خواهد شد؟ یا نکند فکر می‌کنی تا وقتی زیر سقف می‌روی خلقیات بدت را اصلاح خواهی کرد؟! چرا قبل از اقدام به تشکیل خانواده روی خودت کار نمی‌کنی و اصلاح را به آینده موکول می‌کنی؟!

   تا وقتی خودت را همین اکنون دارای صلاحیت اخلاقی برای رابطه نمی‌دانی، دیگری و خودت را معطل نکن.

پاسخ


   بسیاری از دوستان ایمیل و پیام می‌دهند که چرا مثل سابق مطلب روی سایت گذاشته نمی‌شود و یا به سئوالات پاسخ داده نمی‌شود.

   حقیقت این است که درست می‌گویند این دوستان. بنده پس از آن ماجرای فرد کلاش، دیگر بصورت عمومی مطلب نمی‌گذارم و فعالیت‌های فرهنگی را به صورت نیمه خصوصی درآورده‌ام. عمدتاً در کلاسها چه حضوری و چه آنلاین، با دوستان در ارتباط و تعامل هستم. و گمان هم نمی‌کنم دیگر به وضعیت سابق برگردم.

   خوشبختانه مطالب کلاسهای سابق، تا آنجا که جنبهٔ عمومی داشته است، در حال تبدیل به کتاب هستند و منتشر خواهند شد.




همصحبتی‌ام


سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟

الحذر!

از ناپاکی دوری کنید.

هین!


بسا کسا که به روز تو آرزومند است



احتراز

بیاموزمت کیمیای سعادت؟
ز همصحبت بد جدایی جدایی!

شیر خدا و رستم دستان


   اگر جدیتی در افراد دیده می‌شد، مطالبی عمیقتر ارائه می‌شد. متاسفانه کلیت مخاطبان از یک سطح بخصوص عمیقتر نمی‌شوند.



ازدواج


   تنها زمانی قصد ازدواج کنید که تکلیفتان را با خودتان روشن کرده باشید. بدانید از زندگی چه می‌خواهید. خیلی ساده و روشن.

   پس از این، تنها زمانی کسی را انتخاب کنید که مطمئن شوید او نیز تکلیفش با خودش روشن است و می‌داند از زندگی چه می‌خواهد.



رسیدگی سلبی


   بازی‌ئی روی گوشی‌های همراه بود مدتی پیش، بنام پو. بنده که بازی نکرده‌ام ولی از دوستان می‌شنیدم وصفش را. ظاهراً کاراکتری داشته که باید در طول روز به آن رسیدگی کرد، آب و غذایش داد، تر و خشکش کرد و غیره. تا رشد کند و شکوفا شود، درست مثل یک گلدان که رسیدگی مدام می‌خواهد.

   دل انسان، یا به تعبیر قدیم آن، قلب انسان هم درست مثل همین پو نیاز به رسیدگی دارد، رسیدگی دائم. اما نکتهٔ اصلی اینجاست که اساس این رسیدگی از نوع سلبی است! این نکته‌ای ریشه‌ای‌ست. و تعامل با آن(با دل) تنها بر اساس این اصل بنیانی می‌تواند تعاملی صحیح باشد.



عقل

   انسان هر چه بیشتر رشد می‌کند، بیشتر متوجه می‌شود چه چیزی در زندگی شایستهٔ اهمیت دادن است.

مدال


   در جمعی بودیم، یکی تعریف می‌کرد که وزنه‌برداری قدیمی بنام نامجو، پس از اینکه سالهای مدال‌آوری‌ و «افتخار‌آفرینی‌»اش می‌گذرد و ویلچرنشین می‌شود، در گفتگویی می‌گفت: وقتی روی صحنه وزنه‌های سنگین را بالا می‌بردم، صدای قرچ قرچ مفصل‌ها و استخوانهایم را خودم می‌شنیدم، اما صدای سوت و هلهلهٔ تماشاچیان و تشویق‌هایی که بعد از آن می‌شنیدم چنان مرا کر و کور کرده بود که توجهی به سلامتی خودم نداشتم و الان که روی ویلچر هستم کجا هستند کسانی که آنطور برایم هیاهو راه می‌انداختند؟

ویدیوی فوق را حتماً دیده‌ای و از خبر آن هم حتماً مطلع شده‌ای. آیا من که مدال آورده‌ام نباید لحظه‌ای توقف کنم و ببینم این همه تحویل گرفتن، بوسیدن، آفرین و تشویق را این جماعت برای واقعیت انسانی من می‌کنند یا برای آن «مدال»؟ آیا این همه سر و صدا و هیاهو و سوت و کف واقعاً برای من است یا برای ارزش و اعتباری که با بالا بردن وزنه و (پوست خودم را کندنِ قبل از آن) انجام داده‌ام؟ آیا نباید از خودم بپرسم اگر این ارزش نبود، آیا این انسان‌هایی که محور و فیلتر نگاه‌شان بمن، ارزش و اعتباری‌ست که در مدال است، اصلاً بمن نگاه هم نمی‌کردند؟

تو را تحویل نمی‌گیرند، مدال را تحویل می‌گیرند. ارزش است که تحویل می‌گیرند. چه اگر آن را کسب نمی‌کردی، نگاهت هم نمی‌کردند. از این بوسیدن‌ها و گرم گرفتن‌ها خبری نبود!

تو همه کار جهان را همچنین
کن قیاس و چشم بگشا و ببین




مار گزیده

   زنان خوب زیادی با مردانی بد زندگی کرده‌اند و نهایتاً از آنها جدا شده‌اند. همچنین مردان خوب زیادی با زنانی بد زندگی کرده‌اند و نهایتاً آنها نیز جدا شده‌اند.

   این دو دسته، زنان خوب و مردان خوب، گاهی در زندگی به هم می‌رسند و نمی‌توانند با هم زندگی کنند! چرا که هر دو، زخمی از رابطهٔ گذشته‌شان دارند.
هر دو از هم می‌ترسند!

یا دائم


به غیر از بوسه کز تکرار رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مکرر می‌توان خوردن؟

اگر نماز برایم تکراری‌ست و ملالت‌بار، نماز «خواندن» بلد نیستم.

تملک، مقایسه

   تو قبل از انکه بخواهی دارایی هایی را برای خود متصور شوی به این نکته توجه داشته باش که چیزی وجود ندارد که بتواند صاحب و مالک آن دارایی باشد. یک توهم هست و یه چیزی ذهنی و انتزاعی به نام من.

 وقتی می گویی من نباید داشته هایم را با کسی مقایسه کنم، در همین ابتدا دچار یک اشتباه شده ای و آن اینکه برای خود هستی را متصور شده ای که دارای دارایی هایی هست. چنین هستی‌یی یک توهم و لاشی است.

ابراهیم ا.

غولانه


اینکه انسان‌ها دنبال «غول» هایی هستند که غولهای دیگر را شکست می دهند و «می جوند»، نشان از نابالغی شان دارد. درست مثل کودکانی که به سوپرهیرو ها عاشقند و دنبال قوی ترین ها هستند. یا کسانی که دنبال «بهترین» اندیشمند و فیلسوف و عارف هستند و پای صحبت غول ترین شان نشستن را وسیله ای برای احساس امنیت گرفته اند.

این به جنگ انداختن «غول»ها را در دنیای ذهن نابالغ و سطحی انسانها زیاد می بینیم. اذهانی که مثلا حضرت علی را با بودا، بودا را با مسیح، مسیح را با ارسطو، ارسطو را با سارتر، دکتر فلانی را با مهندس بهمانی جنگ می اندازند و نهایتا یکی را پیروز می دانند و به او می بالند و می چسبند و احساس آرامش و غرور از «او» می کنند! اینها نشان از ذهن سطحی فرد دارد. رشد نیافته و نابالغ. حالا سنش هرقدر می خواهد باشد. همان کودک است.

و اگر خوب دقت کنیم، ما در اعماق ذهنمان، از این نابالغی بی بهره نیستیم.
مواقعی که به پرسش های بی پاسخ و چالش برانگیز در اعماق ذهنمان می رسیم که جوابی برای آنها نداریم و احساس ناامنی می کنیم، همانجا به اتوریته ها چنگ می اندازیم و دست بدامن «غول»ها می شویم.

طبیعت‌گردی و خودشناسی(حضوری)



دوستانی که اهل مشهد، اصفهان و کرمانشاه هستند:

جمعی از دوستان برای طبیعت‌گردی و مباحث خودشناسی، شامل قرآن، حافظ‌خوانی و مولانا‌خوانی در این سه شهر و اطراف آن، دور هم گرد آمده‌اند و برنامه می‌گذارند.
جهت عضویت و اطلاع‌ از این برنامه‌ها، می‌توانید به Masnawi@gmail.com ایمیل دهید.
در متن ایمیل‌تان ضمن معرفی، حتماً نام شهر را نیز قید نمائید.
شرکت برای عموم آزاد است.



تاج کرمنا


ویدیو: https://www.youtube.com/watch?v=eTLmz9xkkUc

 
هیچ محتاج می گلگون نه‌ای
ترک کن گلگونه تو گلگونه‌ای

ای رخ چون زهره‌ات شمس الضحی
ای گدای رنگ تو گلگونه‌ها

باده کاندر خنب می‌جوشد نهان
ز اشتیاق روی تو جوشد چنان

تاج کرمناست بر فرق سرت
طوق اعطیناک آویز برت

تو خوش و خوبی و کان هر خوشی
تو چرا خود منت باده کشی

جوهرست انسان و چرخ او را عرض
جمله فرع و پایه‌اند و او غرض

ای غلامت عقل و تدبیرات و هوش
چون چنینی خویش را ارزان فروش

علم جویی از کتبها ای فسوس
ذوق جویی تو ز حلوا ای فسوس

می چه باشد یا سماع و یا جماع
تا بجویی زو نشاط و انتفاع

آفتاب از ذره‌ای شد وام خواه
زهره‌ای از خمره‌ای شد جام‌خواه

--

می گلگون: ارزش‌ها، اعتباریات، بیرونی‌ها
تاج کرمنا: ذات و فطرتت
کتبها: اطلاعات، دانش، محفوظات ذهنی
حلوا: بیرونی‌ها، ارزش و اعتباریات
آفتاب: تو
ذره: بیرونی‌ها
زهره: تو
خمره: بیرونی‌ها، مجموعه توهم‌های منبعث از «من»




دوره برای افراد غیر مبتدی


   دوستانی غیرمبتدی پیام دادند و ... 

   دوره‌ای برای آنها در نظر گرفته‌ایم، اگر نصاب برسد، این دوره را برگزار خواهیم کرد. لذا الان در حال ثبت نام برای دوره غیر مبتدی نیز هستیم. هر کس مایل است، با صبا تماس بگیرد.(پست قبلی)