مدال


   در جمعی بودیم، یکی تعریف می‌کرد که وزنه‌برداری قدیمی بنام نامجو، پس از اینکه سالهای مدال‌آوری‌ و «افتخار‌آفرینی‌»اش می‌گذرد و ویلچرنشین می‌شود، در گفتگویی می‌گفت: وقتی روی صحنه وزنه‌های سنگین را بالا می‌بردم، صدای قرچ قرچ مفصل‌ها و استخوانهایم را خودم می‌شنیدم، اما صدای سوت و هلهلهٔ تماشاچیان و تشویق‌هایی که بعد از آن می‌شنیدم چنان مرا کر و کور کرده بود که توجهی به سلامتی خودم نداشتم و الان که روی ویلچر هستم کجا هستند کسانی که آنطور برایم هیاهو راه می‌انداختند؟

ویدیوی فوق را حتماً دیده‌ای و از خبر آن هم حتماً مطلع شده‌ای. آیا من که مدال آورده‌ام نباید لحظه‌ای توقف کنم و ببینم این همه تحویل گرفتن، بوسیدن، آفرین و تشویق را این جماعت برای واقعیت انسانی من می‌کنند یا برای آن «مدال»؟ آیا این همه سر و صدا و هیاهو و سوت و کف واقعاً برای من است یا برای ارزش و اعتباری که با بالا بردن وزنه و (پوست خودم را کندنِ قبل از آن) انجام داده‌ام؟ آیا نباید از خودم بپرسم اگر این ارزش نبود، آیا این انسان‌هایی که محور و فیلتر نگاه‌شان بمن، ارزش و اعتباری‌ست که در مدال است، اصلاً بمن نگاه هم نمی‌کردند؟

تو را تحویل نمی‌گیرند، مدال را تحویل می‌گیرند. ارزش است که تحویل می‌گیرند. چه اگر آن را کسب نمی‌کردی، نگاهت هم نمی‌کردند. از این بوسیدن‌ها و گرم گرفتن‌ها خبری نبود!

تو همه کار جهان را همچنین
کن قیاس و چشم بگشا و ببین




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر