درست همانطور که عدهٔ بسیار معدودی میتوانند درک کنند که انسان میتواند مذهبی باشد اما گرفتار اتوریته و خودباختهگی نباشد، عدهٔ بسیار معدودی نیز میتوانند درک کنند که میتوان کسی را که از وی آزار دیدهایم بخشید، و در عین حال دیگر به زندگیمان راهش ندهیم.
۱ نظر:
دقیقاً مدام به خودم تلقین می کنم بخشیدمش ولی در عمل اون نقطه ی دردناک مزمن هنوز هست وتبدیل شده به خشم :(( این جور نبودم این من نیستم :( قبلا می گفتم شرایط مجبورم کرد مثل بقیه بشم ولی حالا می بینم بد جوری گرفتار شدم تقلا می کنم دست وپا می زنم از این باتلاق بیام بیرون افسارم دست خشم مهار ناپذیری بود که نابودم می کرد حداقل خوشحالم که اینو فهمیدم و از جنگیدن به خاطر هیچ دست کشیدم تلاش می کنم بتونم مشاهده کنم بی ملامت همونطور که شما میگین اما هنوز خیلی مونده تا به اونچه شما میگید برسم توی گروه نوشتن برام سخته شاید اعتراف به اینکه من هم مثل دیگر دوستان اسیر دست بسته ی هویتم مشکل
باشه یا نمی دونم واقعا ناشناس بودن برام راحته از همه ی کسانی که می شناسم فراری ام . این موجود اگر من باشم پس اون کسی که از ساده ترین اتفاق های روزمره لذت می برد بی توقع و بی انتظار بود کجا دفن شده ؟
خیلی ی
ارسال یک نظر