ماه و ابر


   انسانها دیر یا زود خودشان را نشان می‌دهند. آنچه در فحوای درونشان است، بهرحال بیرون خواهد زد.

   و آن زمان می‌توان اقدام کرد!

   صبوری ....




۲ نظر:

morteza.deyanatdar گفت...

باسلام
البته برای عارف "زمان" برای شناخت کسی معنا ندارد!
توجه کنید:

بندگان خاص علام الغیوب
در جهان جان جواسیس القلوب
در درون دل در آید چون خیال
پیش او مکشوف باشد سر حال
در تن گنجشک چیست از برگ و ساز
که شود پوشیده آن بر عقل باز
آنک واقف گشت بر اسرار هو
سر مخلوقات چه بود پیش او
آنک بر افلاک رفتارش بود
بر زمین رفتن چه دشوارش بود

و همچنین:

این طبیبان بدن دانش‌ورند
بر سقام تو ز تو واقف‌ترند
تا ز قاروره همی‌بینند حال
که ندانی تو از آن رو اعتلال
هم ز نبض و هم ز رنگ و هم ز دم
بو برند از تو بهر گونه سقم
پس طبیبان الهی در جهان
چون ندانند از تو بی‌گفت دهان
هم ز نبضت هم ز چشمت هم ز رنگ
صد سقم بینند در تو بی‌درنگ
این طبیبان نوآموزند خود
که بدین آیاتشان حاجت بود
کاملان از دور نامت بشنوند
تا به قعر باد و بودت در دوند
بلک پیش از زادن تو سالها
دیده باشندت ترا با حالها

و باز همچنین:

فعل و قول آمد گواهان ضمیر
زین دو بر باطن تو استدلال گیر
چون ندارد سیر سرت در درون
بنگر اندر بول رنجور از برون
فعل و قول آن بول رنجوران بود
که طبیب جسم را برهان بود
وآن طبیب روح در جانش رود
وز ره جان اندر ایمانش رود
حاجتش ناید به فعل و قول خوب
احذروهم هم جواسیس القلوب
این گواه فعل و قول از وی بجو
کو به دریا نیست واصل هم‌چو جو
مثنوی مولوی

اصطهباناتی گفت...

بله!
صبوری...!

ارسال یک نظر