جایی در مثنوی معنوی گفته است که کسانی میآمدهاند و از پیامبر میپرسیدهاند که این قیامتی که شما از آن خبر میدهید، کی قرار است اتفاق بیفتد؟
زو قیامت را همیپرسیدهاند
از قیامات تا قیامت روز چند؟
با زبان حال میگفتی بسی
که ز محشر حشر را پرسد کسی؟
بهر این گفت آن رسول خوشپیام
رمز موتوا قبل موت یا کرام
همچنانک مردهام من قبل موت
زان طرف آوردهام این صیت و صوت
پس قیامت شو قیامت را ببین
دیدن هر چیز را شرطست این
ایشان در پاسخ میگفتهاند که من خودم قیامتم. چرا منتظر آمدن قیامتید؟ مرا ببینید، قیامت را دیدهاید. یعنی ای انسان، خودت درونت رستاخیز به پا کن. تحولی بنیانی در احوال درونیات، در زندگی درونیات(و بالتبع زندگی بیرونیات) بیافکن.
این تا اینجا. اما سخنی را هم از ایشان دیدم باین مضمون که: «عذر دیگران را بپذیر و اگر عذری ندارند، خودت برایشان عذری بتراش». میگویم: ای محمد، ما چرا به وعدهٔ باغ و بهشتت فکر کنیم؟ تو خودت بهشتی. کسی که اینگونه رویکردی در روابطش داشته باشد، خود بهشت است. تو بهشت نقدی، نسیه را میخواهیم چکار؟
و منظور از چنین ستایشی ابداً ستایش شخص نیست. توجه به واقعیت آنچه در حال حاضر در درون ما میگذرد است. واقعیت درون ما آیا چیزی عکس چنین رویکردی نیست؟ آیا غیر از این است که ما در درون خود دائماً در حال تراشیدن عذر و بهانههایی برای خشم ورزیدن و دشمنی کردن با هم هستیم؟ ندیدهایم که تمایل فکر ما به سمت جنگ و دعوا با دیگران است و دائماً در درونمان بگومگو با دیگران داریم؟