در هر چیزی فقط همان چیز هست. اما در هیچ، در عدم، همه چیز هست.
در سکوت همه چیز هست. در حرف، در لفظ، فقط همان حرف و لفظ هست.
Copyright 2019. Powered by Google's Blogger
هرگونه استفاده از محتوای این سایت منوط به کسب اجازه کتبی
از مدیر سایت است. در غیر اینصورت، پیگرد قانونی دارد.
۲ نظر:
با سلام و عرض ادب و احترام
مرتضی میگه:
گفت کدام ایده ای؟ گفتم که هیچ!
گفت چه فهمیده ای؟ گفتم که هیچ!
گفت از این زخرف باغ سه پنج
میوه چه برچیده ای؟ گفتم که هیچ!
گفت در این دهر سراسر گره
بهر چه خندیده ای؟ گفتم که هیچ!
گفت سبب چیست که پس تا کنون
اینهمه رقصیده ای؟ گفتم که هیچ!
گفت بگو زاین همه هذیان تو
دوش چه نوشیده ای؟ گفتم که هیچ!
گفت بگو زاین همۀ هیچ هیچ
فاش چها دیده ای؟ گفتم که هیچ!
گفت فصیحی و چنین خامشی؟
هیچ نگفتم! نگفتم که هیچ!
همین!!!
مولوی
آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست
آخر ای کان شکر وقت شکرریزی شدست
تو چو آب زندگانی ما چو دانه زیر خاک
وقت آن کز لطف خود با ما درآمیزی شدست
گر بپوسم همچو دانه عاقبت نخلی شوم
زانک جمله چیزها چیزی ز بیچیزی شدست
زین سپس با من مکن تیزی تو ای شمشیر حق
زانک از لطف تو ز آتش تندی و تیزی شدست
جان کشیدم پیش عشقش گفت کو چیزی دگر
گفتم آخر جان جان زین سان ز بیچیزی شدست
چون حجاب چشم دل شد چشم صورت لاجرم
شمس تبریزی حجاب شمس تبریزی شدست
همین!!!
ارسال یک نظر