حکایت جالبی در مثنوی هست دربارهٔ عدم اشعار، یا همان حیرت. شخصی میخواست عروسی کند رفت سلمانی و گفت موهای سفید را از ریشم جدا کن. مرد سلمانی تمام ریش او را تراشید و جلوی او گذاشت و گفت من فرصت این کار را ندارم، خودت جداشون کن. ریش او ببرید و کل پیشش نهاد...
یعنی انسان اهل حقیقت (مرد دین) کیفیت خوب و بد کردن و گزینش ندارد. همان choiceless awareness یا آگاهی بدون گزینش.
اشعار به یک چیز خاص، آگاهی نیست. در اشعار، ذهن جزئینگر است. خوب و بد کردن خاصیت حرکت جزئینگرانهٔ ذهن است. نه کیفیت توحید و یگانگی.
خانه را من روفتم از نیک و بد
خانهام پر گشت از نور احد
۱ نظر:
خـــوب و بد کردن، خــــــــاصیت حرکـــت جزئـــــــــی نگــــرانۀ ذهن است، نـــــــــــــــه کیفیت تـــــــــوحیـــد و یگـــــانگــــــــــی. احسنــــــــت، این قسمت عـــــــــــــــــــــــالی بود.
ارسال یک نظر