در داستان صورتگری رومیان و چینیان میگوید کار چینیان نقش کشیدن بر دیوار است، ولی رومیان بر دیوار مقابل آنها فقط صیقل میزنند، صیقل زدن یعنی احتما، یعنی کیفیت پرهیز و لائیت.
رومیان گفتند نه نقش و نه رنگ
در خور آید کار را، جز دفع زنگ
زنگار هستی ما فکر است. اینهمه نقش و صورت و تصویر و زنگار را فکر بر خانهٔ هستی ما کشیده است. و صیقل زدن، یا محو فکر است که این نقشهای زشت و چرک را از وجود ما پاک میکند.
از دو صد رنگی به بیرنگی رهی است
رنگ چون ابر است و بیرنگی مهی است
هستی تصویری و مجازی، ابر تیره کنندهٔ روح انسان است، و بیرنگی حکم نور ماه را دارد. و هنگامی نور ماه خودبخود میتابد و خانه را روشن میکند که ابر رفته باشد.
رومیان آن صوفیانند ای پسر
بی ز تکرار و کتاب و بی هنر
صوفی واقعی نیاز به کتاب و دانش و هنرهای زیرکانه ندارد. او فقط خانه را صیقل میزند.
لیک صیقل کردهاند آن سینهها
پاک از آز و حرص و بخل و کینهها
آینهٔ وجودت را از لکهها و زنگارهای خشم و نفرت و آزمندی پاک کن، در آن صورت فکر -که ابزار خشم و آزمندی است- خودبخود و بی هیچ تلاش و هیچ کتابی مرده است، و نتیجتاً رازهای بدیع هستی خود را بر آینه ٔصاف و بیزنگار هستی تو باز مینمایند.
"با پیر بلخ" محمدجعفر مصفا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر