افتادگی، تواضع، عذرخواهی و اعتراف به اشتباه کردن برای انسان اسیر هویت فکری بسیار بسیار دشوار است.
اما اگر بداند که آنها برایش سراسر خیر، سلامت، صلح، آشتی، صفا و آرامش درونی هستند، از عذرخواهی کردن نمیهراسد. دل به دریای فروتنی میزند و با تمام وجود آتش عشق را اختیار میکند.
لیک شمع عشق چون آن شمع نیست
روشن اندر روشن اندر روشنیست!
او به عکس شمعهای آتشیست
مینماید آتش و جمله خوشیست
۲ نظر:
سلام آقای پانویس. یک سوال از خدمتتون دارم که ازتون خواهش میکنم اگر تایید هم نمیکنید، لطفا اگه ممکنه در قالب یک مطلب مینیمال به سوالم پاسخ بدید. شاید سوال خیلی از افراد باشه.
سوالم این هست که وقتی که میگیم که نهایتا در راه خودشناسی و آگاهی، انسان به این میرسه که هیچ هست و من و خود وجود نداره، من میخوام بدونم که این هیچ بودن واقعا چه فایده ای داره؟ و اینکه انسان به این برسه که تنهاست و بعد از مرگ به هیچ و تنها بودن میرسه. واقعا این انسان این همه رنج و عذاب زندگی رو میکشه فقط برای همین که حالا بر اساس یک آگاهی هم که در زندگیش داره، بعد از مرگ به هیچ بودن برسه؟! خب این هیچ بودن آخرش قراره چی بشه؟؟ این سوال خیلی ذهنم رو مشغول کرده و فکر میکنم که نتونستم به خوبی منظورم رو برسونم، اما ازتون خواهش میکنم که پاسخی بدید. به شدت ذهنم درگیر این موضوع هست که آخرش که چی؟! ممنون.
آقای پانویس!راست گفته ای دوستمون
بهترنیست اجازه بدیم شخص خودش روبشناسه وبعدیاچیزی بخوادبشه ویانخوادبشه
اگرهی دیکته کنیم که توبایدهیچ شوی واینهایه جورجوّروانی مجبورکردن وزورزدن به وجودمیاد.
به شخص دریارونشون بدیم وکمکش کنیم قایقش روخودش بسازه،تورماهیگیریش روآماده کنه،ماهیگیری رویادبگیره وبعدتوی دریاهرماهی که خداقسمتش می کنه روبه توربندازه
تااین که بهش بگیم توبایدفلان ماهی بافلان اندازه ازفلان قسمت دریادرفلان ساعت روزوفصل بگیری
این جوری خیلی سخته!
ارسال یک نظر