جیغ و دست و هورا


یکی گفت: واقعا انسانی که اسیر هویت فکریه خیلی پرته...یه عروس و داماد مثل دسته گل تو خونه هستن و امشب شب اونا بود اما همه فامیل درگیر بازیهای فینال لیگ بودن...همه خونه پر از سرو صدای فوتبال و تحلیل اون...با هر گلی همه سه متر میپریدن هوا...و همه رو ناراحت میکردن

انسان اسیر ارزش‌ها چنان چشمش و تمام حواسش در طول زندگی به ارزش ها و اعتباریاته که واقعیات ساده و زیبای زندگی رو بمعنی واقعی نمی بینه

شاید گاهی متوجه شده باشیم که مدتهاست یک گل رو ندیده‌ایم!

یک مادر بچه به بغل و زیبایی اون صحنه رو ندیده ایم

یک خانواده که دور هم نشسته اند و چای و غذا می خورند

یا یک مرد که در حال قدم زدنه

چیزهای ساده و معمولی زندگی

چشم ما با دادار دودور و هلهله پر شده

از کودکی که انسان رو ارزش‌مدار بار آورده‌اند تا نزدیک رفتنش تمام هوش و حواسش به ارزشهاست

گاو در بغداد آید او دوان
بگذرد از این کران تا آن کران

از همه بو و خوشی‌ها و مزه
او نبیند جز که قشر خربزه

عاشق هر چیز ای یار رشید
جز همان چیزی که می جوید ندید

راستی، سپاهان قهرمان لیگ شد؟!

۱ نظر:

سعید مهدوی گفت...

هفته ی پیش با دوستم قصد کردیم که با یک تور مسافرتی سفری به شمال داشته باشیم. صبح ساعت 5 از تهران راه افتادیم. بعد از مدت کمی بیشتر دوستان در اتوبوس شروع کردند به گوش دادن به موزیک (لایت) با صدای بلند به همراه با حرکات موزونی که تا رسیدن به مقصد طول کشید.
به همین خاطر لیدر محترم گروه دستور دادند که پرده ها باید کشیده باشه که مردم از بیرون جریان های داخل اتوبوس رو نبینند.
این شد که ما در فصل زیبای اردیبهشت به شمال سفر کردیم اما طبیعت زیبای شمال رو در طول مسیر ندیدیم.
من اصلا توقع دیدن 10 ساعت حرکات موزون رو نداشتم.
من بیشتر دوست داشتم زیبایی های مسیر و البته سکوت رو تجربه کنم.
اما انگار در تعریف شادی و لذت با دوستان همراه تفاهم زیادی نداشتم.
این شد که سفر من با یک عالمه شلوغی تموم شد.

ارسال یک نظر