جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مردست در کمند غزال
اگر مراد نصیحت کنان ما اینست
که ترک دوست بگویم تصوریست محال
به خاک پای تو داند که تا سرم نرود
ز سر به درنرود همچنان امید وصال
حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری
به آب دیده خونین نبشته صورت حال
سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال
---
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر