آیا تابحال به اعماق آنچه درونمان میگذرد دقت کردهایم؟ اینکه میل شدید داریم به گره زدن احساس قرار، آرامش و توقف جستجوی خوشبختی، به انجام کاری یا تحصیل چیزی.
اگر خوب دقت کنیم، می بینیم ذهن شدیداً احساس رضایتش را گره زده به اینکه کار یا کارهایی را تمام کند، یا چیزهایی را بدست بیاورد.
مثلاً «اگر من ماشین بخرم»، «اگر فلان گوشی رو بخرم»، «اگر فلان چیز یا کس رو داشته باشم»، و نظایر اینها. اینها همه مصداقهای این موضوع هستند. ما، اگر بخواهیم عمیق شویم، از سطح مصداقها باید بگذریم، برویم سراغ اصل آن میل، میل گره زدن احساس آرامش به انجام کاری یا تحصیل چیزی. این مثالها فقط مصداقهایش هستند. خودش، خودش را درک کنیم و با آن رو در رو شویم.
ذهن، خیلی که بخواهد رو شود، فقط مصداقها را نشان میدهد. برویم در عمق.
مثل رودخانه ای که در جریان هست و روی آن، برگ و شاخه و تنه درخت و ... هست. این برگ ها و شاخه ها و تنه درختها مصداقها هستند. حالا حرف اینست که خود جریان زیرین، یعنی جریان رودخانه را درک کنیم. حساً.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر