عیدی


چو عارف را و عاشق را به هر ساعت بود عیدی
نباشد منتظر سالی که تا ایام عید آید‬‎

   نظر باینکه در لحظه سال تحویل اتفاق خاصی نمی‌افتد، بلکه هر روز و هر لحظه می‌تواند یک شروع و یک تحول باشد، و این شور و هیجانی که هنگام «تحویل سال» رسمی جمع و اجماع را فرا می‌گیرد و دائم بهم تبریک «عرض می‌کنیم»،‌ چیزی جز جوگیر شدن و احساساتی شدن و خودباختگی و عرض «خر برفت و خر برفت» نیست، مفید است به عنوان یک تمرین، دوستان از «عرض تبریک و تهنیت و آرزوی سالی خوش و ...» و بطور کلی از این قالب و کلیشه اجتماعی، پرهیز نمایند.
عدم همسویی با اجماع، تمرینی مفید در جهت عدم خودباختگی به نُرم‌هاست. تا اتوریتهٔ جمع و اجماع از چشم اهمیت ذهن بیفتد. 

 I wonder what we mean by a new year. Is it a fresh year, a year that is totally afresh, something that has never happened before? When we say something new, though we know that there is nothing new under the sun, when we talk about a happy new year, is it really a new year for us? Or is it the same old pattern repeated over and over again? Same old rituals, same old traditions, same old habits, a continuity of what we have been doing, still are doing, and will be doing this year.
So, is there anything new? Is there anything that is really afresh, something that you have never seen before? This is rather an important question, if you will follow it - to turn all the days of our life into something which you have never seen before. That means a brain that has freed itself from its conditioning, from its characteristics, from its idiosyncrasies and the opinions, and the judgements, and the convictions. Can we put all that aside and really start a new year? It would be marvellous if we could do that. Because our lives are rather shallow, superficial, and have very little meaning. We are born, whether we like it or not we are born, educated - which may be a hindrance too. Can we change the whole direction of our lives? Is that possible? Or are we condemned forever to lead rather narrow, shoddy, meaningless lives. We fill our brains and our lives with something which thought has put together. This is not a sermon. Probably in all the churches of the world, New Year will be - and in all the temples and the rest of it - they will continue in the same old way, the same old rituals, pujas and so on and so on. Can we drop all that and start anew with a clean slate and see what comes out of that, with out hearts and minds?
k.

   نمی‌دانم منظورمان از سال جدید چیست. سالی که کاملاً جدید است؟ چیزی که هرگز اتفاق نیفتاده باشد؟ ‌وقتی می‌گوییم چیز جدید - در حالی که می‌دانیم هیچ چیز زیر این خورشید جدید نیست- وقتی می‌گوییم سال نو، آیا به‌راستی برایمان سالی نو است؟ یا همان الگوی تکراری قدیمی است که مدام تکرار می‌شود؟ همان تشریفات و سنت‌ها و عادت‌های قدیمی، و استمراری از آنچه انجام داده‌ایم و انجام می‌دهیم و امسال هم همانها را تکرار خواهیم کرد؟


   پس آیا چیز جدیدی اصلاً وجود دارد؟ چیزی که واقعاً تازه باشد؟ چیزی که هرگز قبلاً دیده نشده؟ این سوال نسبتاً مهمی است، اگر آن را دنبال کنید، تمام روزهای زندگی‌مان به چیزی تبدیل می‌شود که قبلاً هرگز ندیده‌اید. آن بدین معناست که ذهن خودش را از شرایط، ویژگی‌ها، مشخصه های فردی و از نظرات و قضاوت‌ها و عقاید خودش آزاد کرده باشد. آیا می‌توانیم همه این‌ها را کنار بگذاریم و حقیقتاً یک سال نو را آغاز کنیم؟ بسیار شکوهمند خواهد بود اگر بتوانیم چنین کنیم. زیرا زندگی ما برعکس، سطحی، بی‌مایه و بسیار کم معناست. ما، چه دوست داشته باشیم چه نه، به دنیا آمده‌ایم، آموزش دیده‌ایم - آموزشی که در حقیقت ممکن است مانع یادگیری واقعی هم باشد. آیا می‌توانیم جهت زندگی‌مان را بطور کامل تغییر دهیم؟ آیا ممکن است؟ یا محکومیم تا ابد در همین مسیر محدود، تقلیدی و بی‌معنا حرکت کنیم؟ ما ذهنمان و زندگی‌مان را با چیزهایی پر می‌کنیم که فکر سر هم بندی کرده. این حرف، موعظه و سخنرانی نیست. مراسم سال نو را همه جا برگزار می‌کنند. ادامه و تکرار همان روش و آداب و سنن کهنه و قدیمی همیشگی. آیا می‌توانیم همه آنها را رها کنیم و با زیرساختی پاک و تازه آغاز کنیم؟ و ببینیم چه از آن بیرون می‌آید؟ از قلب و ذهنی باز.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر