برجه و بر کاسهٔ حلوا نشین


   می‌گویند ترانه‌ها تجلی حرف دل مردم است، بخصوص ترانه‌هایی که محبوب می‌شوند و باصطلاح گل می‌کنند. همینطور است. هم فضا و ملودی‌های ترانه‌های گل‌کرده بنوعی نشان‌دهندهٔ وضعیت روحی کلیت جامعه است و هم اشعاری که در دوره‌ای بخصوص مورد توجه و رویکرد مردم قرار می‌گیرند.

    "یاد قدیم‌ها بخیر"، "قدیم‌ها چقدر خوب بود"، "قدیم‌ها مردم چقدر باصفا بودند، با هم خوب و مهربان بودند" و نظیر این جملات را زیاد می‌گوییم و می‌شنویم. جالب است که قدیم‌ها هم آه و افسوس قدیم‌ترها را می‌خورده‌اند! همانطور که دوستی می‌گفت ظاهراً تا بوده همینطور بوده و ما خبر نداشته‌ایم.

   حکایتی‌ است زندگی آدمیزاد! در گذشته حسرت گذشته‌ترها را می‌خورده‌ایم و الآن هم حسرت گذشته را و فردا هم لابد حسرت امروز را! لابد نه، قطعاً! از طرف دیگر هم مجذوب حرف‌ها و وعده‌ها دربارهٔ آیندهٔ بهتر هستیم. امید به آینده و اینکه "آدم به امید زنده است" و اینگونه حرف‌ها. 

  پس کی قرار است زندگی کنیم؟!

   آن حکایت شیرین و خواندنی سه مسافر و حلوایشان از مثنوی را شنیده‌ای؟ می‌گوید سه مسافر مسلمان، مسیحی و یهودی با هم همسفر شدند و در شهری کسی حلوایی به آنها داد. مسلمان گفت امشب بخوریمش، مسیحی و یهودی گفتند امشب نه، بگذاریم برای فردا. خلاصه خوابیدند و صبح بلند شدند نماز و عبادتشان را بجا آوردند و گفتند: خوب، بریم سراغ حلوا. اما بیاییم هر کس خوابی را که دیشب دیده، تعریف کند و خواب هر کس بهتر بود، کل حلوا برای او.

   قبول کردند. یهودی گفت دیشب خواب دیدم با موسی در کوه طور بودم. آنجا اتفاقات خداگونهٔ زیادی افتاد. انوار الهی تابید. صاعقه‌ها زده شد و حالاتی بر من و موسی رفت که نگو و نپرس. نوبت مسیحی شد. گفت من هم عیسی را در خواب دیدم. دیدم که با او به آسمان چهارم رفته‌ام و عجایبی در آنجا دیدم بسیار عالی‌تر از تو.

   نوبت مسلمان شد. گفت والله من هم دیشب محمد را خواب دیدم. ایشان آمد و به من گفت بندهٔ خدا چه نشسته‌ای؟ که همسفر یهودی تو در کوه طور چه نصیب‌ها که از حال و احوالات روحانی می‌برد و همراه مسیحی‌ات در آسمان چهارم چه بهره‌ها. پس:

خیز ای پس‌ماندهٔ دیده ضرر
باری آن حلوا و یخنی را بخور!

آن دو فاضل فضل خود دریافتند
با ملائک از هنر دربافتند

ای سلیم گول واپس‌مانده هین!
برجه و بر کاسهٔ حلوا نشین

پس بگفتندش که والله خواب راست
تو بدیدی وین به از صد خواب ماست

خواب تو بیداری است ای بو بطر
که به بیداری عیانستش اثر

زندگی، در ارتباط بودن با واقعیت است.
نوستالژی، دروغگویی‌ست که اصرار دارد همه چیز بهتر از آنچه واقعاً بود، بود.
و «فردا»، لاف خوشبختی می‌زند.



۱ نظر:

morteza.deyanatdar گفت...

پستی مرتبط
http://www.panevis.com/2012/12/mirage.html#more

ارسال یک نظر