چرا نماز خواندن سخت است؟


   علت اینکه مراقبه کردن(و نه ادای مراقبه را در آوردن!) کما هو حقه کاری سخت برای هویت و شخصیت(یعنی برای ما!) است، این است که مراقبه یعنی مُردن! شما تصورش را بکنید که قرار است بنشینید و بر تمام هستی خودتان به معنی واقعی بمیرید! یعنی با همه چیز و همه کس و همهٔ باصطلاح زندگی‌تان خداحافظی کنید. ولو نیم ساعت، یک ساعت. این کار ساده‌ای نیست!

   علت اینکه ما از نماز خواندن بیزاریم و برایمان سنگین تمام می‌شود، همین است. البته نماز واقعی، نه دولا راست شدن و یک سری کلمات را بلغور کردن.

   در هر نماز، فرد با همه چیز، همهٔ داشته‌ها،  اعم از متعلقات، افراد و دوست و آشنا و همسر و بچه و فامیل و خانواده، اعم از مقام و شغل و پول و جایگاه اجتماعی، اعم از زیبایی و حتی جسمش خداحافظی می‌کند. بطور کاملاً جدی! و این کار، اصلاً شوخی نیست! کار ساده‌ای نیست.

   چرا؟ چون هویت دائماً در کار است برای اینکه فرد را در قالب اینکه «تو بواسطهٔ مجموعهٔ این داشته‌هایت، آرزوهایت و متعلقاتت کسی هستی و چیزی(بلحاظ روانی) هستی» ببرد. و با نماز، این کار هویت کاملاً مستحیل می‌شود. نابود می‌شود!

اینکه مولانا می‌گوید: 

معنی تکبیر این است ای امیم
کای خدا، پیش تو ما قربان شدیم

   دقیقاً بهمین معنی است که از همان الله اکبر ابتدای نماز، تو باید قربانی شوی! بمیری بر «خودت» بر همهٔ اینها که گفتیم. و این کار، ساده نیست! این است که اجرای حقیقت کیفیت نماز(بمعنای واقعی) بسیار سخت و سنگین است برای شخصیت.

   از طرف دیگر، لابد شنیده‌ای سخنی از پیامبر(ص) را که: نماز همچون چشمه‌ای است بر در خانه، که فرد پنج بار در روز، خود را در آن می‌شوید(نقل بمضمون). این سخن بسیار عالی‌ست. یعنی با انجام نماز، فرد از تمام تعلقات، از تمام داشته ها و آرزوها(بوسیلهٔ مردن بر آنها) خلاص می‌شود. و خدا می‌داند که چه سبکی و فراغت روانی‌یی ایجاد می‌شود. حتماً آن حالت روحی آخر نماز را تجربه کرده‌ای. انگار بلحاظ روحی، دوش گرفته‌ای. دقیقاً انگار در داخل چشمه‌ای خودت را شسته‌ای و حالت سبکی و تازه‌گی بعد از استحمام را داری.

   ما(هویت)، درست مثل بچه‌هایی که حمام کردن را خوش ندارند، از استحمام روحی بیزاریم. سختمان می‌آید!

  این اصل حرفم بود. اما یک چیز دیگر را می‌خواهم صمیمانه با شما در میان بگذارم.

   افرادی هستند که به بنده می‌گویند تو چرا اینقدر از اسلام و نماز و خدا و اینها حرف می‌زنی؟ و خیلی هم روشن است که این عزیزان، دل خوشی از این کلمات و ترمینولوژی اسلامی ندارند. و دلیل آن را هم همه می‌دانیم.

   اگر به این دوستان بگویی فلان سخن را پیامبر(ص) نگفته و مثلاً بودا گفته، یا اکهارت توله گفته، یا کریشنامورتی گفته، با دل خوش می‌پذیرند و مقاومتی نمی‌کنند، با آن بهتر کنار می‌آیند تا اینکه مثلاً بگویی پیامبر(ص) گفته یا حضرت علی(ع) گفته! آیا این نشانهٔ ارتباط سطحی نیست؟

  حیف است که انسان خودش را از این همه حکمت و تعلیمات با ارزش محروم کند فقط بواسطهٔ اینکه الفاظ و پوسته و لباسی که این تعالیم و حکمت به تن کرده، اسلامی و عربی است. 

   ما اگر اهل معنا و اهل محتوی و مظروف(بقول مثنوی) باشیم، با آن مظروف و محتوی ارتباط برقرار می‌کنیم و  دست به لجاجت و دشمنی با ظرف و لباس نمی‌زنیم. ولو عده‌ای به وسیلهٔ آن لباس، ما را آزار داده باشند.

جسمها چون کوزه‌های بسته‌سر
تا که در هر کوزه چه بود آن نگر



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر