جهانی بر خیالی


جمله قرآن شرح خبث نفس‌هاست
بنگر اندر مصحف، آن چشمت کجاست؟!



«بچه خوب»


س. سلام. من يه مشكلي دارم كه نميدونم از هويت فكري منه يا نه. مشكل من تفاوت ميان فرزندانه.اگر پدر و مادري بين بچه ها فرق قايل بشن چه از لحاظ مالي و چه از لحاظ معنوي ايا اين برميگرده به "من" كودك يا مورد ديگري دخيله! ممنون ميشم اگر برام روشن كنين.

ج. سلام. سوالتان دقیق نیست.

س. منظورم دقيقا از لحاظ مالي پرداخت مبلغي حدود دو ميليون در ماه به برادر كوچكترمه ايشان متولد ۷۳ هستن و خريد ماشين براشون هست به نامشون و زير پاشون.ولي من اين شرايط رو ندارم.ميدونم شايد اسمش حسادت باشه ولي خيلي اوقات كه مجبورم توو برف و سرما با تاكسي به خونه بيام اين موضوع ازارم ميده درصورتيكه پدر من شرايط مالي خوبي داره.من از لحاظ مالي خرج خودم رو ماهيانه در ميارم ولي خب منم دلم ميخواست پدرم اين توجه رو به من داشته باشه. من هميشه توو بيماري مادرم و شرايط زندگيمون كمك همه بودم چون خواهر بزرگتر من ايران نيستن و ازدواج كردن حدود ۶ ساله.بار زندگي خيلي اوقات رو من بوده و من هميشه هم سكوت كردم شايد اين ديده نشدن و خواستن اينكه من ميخواستم ديده بشم و گاهي مادرم و پدرم نيازهاي من رو هم ببينن خودش از "من" باشه.ولي ميخوام بدونم اين مشكل رو كه گاهي در من فوران ميكنه و گاهي بيخيالش ميشم از كجاست!

ج. حالا روشن شد و دقیق گفتید. پس مسئله مورد صحبت، رنج شماست.
بله، اگر حتی کوچکترین رنجی در این زمینه هست، ناشی از هویت هست. اینکه «چرا به من توجه نمی شود».
اگر نیاز واقعی مانند لباس و خوراک و سرپناه تامین است، شما عملا هیچ مشکلی ندارید. یعنی قاعدتا نباید رنجی داشته باشید. و اگر دارید(رنج)، بدلیل «من» است.
این موضوع که پدر مادر بشما آن توجه را که به برادرتان یا دیگران می کنند، نمی کنند اصلا برایتان مهم نباشد. حتی ذره ای. خیلی بالاتر از اینها زندگی را ببینید. این موضوع کوچکی ست. خیلی پیش پا افتاده و کوچک.

س. من وقتي اين اتفاقات ميفته بيشتر حس ميكنم كه شايد من خوب نيستم كه مورد توجه هم نيستم! يا بد هستم شايد ايرادي در وجود من هست كه مثلا مادرم اينكارو ميكنه.پس همه ي اينا بخاطر همينه! اگر از روش مشاهده افكارم استفاده كنم جواب ميگيرم؟روشم درسته؟
شايد اينكه من همش دارم تلاش ميكنم كه براشون خوب باشم تا اين توجه بشه اشتباه من بوده هميشه.اين بچه ي خوب بودنه...
و يا فشار بيش از حد به خودم زمانيكه ديگه قادر به پرستاري از مادرم نبودم چون دست تنها بودم.ولي همش خودم رو مي كشتم تا بتونم از پسش بر بيام درصورتيكه من نياز به كمك داشتم

ج. خوب گوش کنید.
تلاش برای اینکه «بچه خوب» باشم، کاملا اشتباه است. باید بطور کلی از اینکه در نظر دیگران، حتی پدر مادر، «خوب» باشید یا مهربان و دلسوز باشید یا هر صفت دیگر، مثلا بامعرفت برای دوستان و ....، باید دست بردارید برای همیشه. این یعنی هویت پس دادن. یعنی خود را همیشه بدهکار شخصیتی به دیگران دانستن.
شما آزادید هر طور بخواهید باشید. نه اینکه خودتان را در بند جلب توجه دیگران کنید.
(و این البته به این معنی نیست که به دیگران خوبی نکنید. اگر صمیمانه میل خوبی کردن دارید، خوبی می‌کنید بطور خودبخود. اینکه خوبی کنید یک حرف جداست و اینکه خود را خوب نشان دهید و هویت بچه خوب از خود بروز دهید، حرفی دیگر.)

اینکه نوشته اید «جواب میگیرم؟» یعنی چه؟! آیا منظورتان از جواب گرفتن اینست که مثلا اگر مشاهده کنید و یا هر چه، خواهید توانست جلب توجه پدر مادر کنید؟! اصلا چرا شما باید خودتان را نیازمند جلب توجه دیگری و دیگران کنید؟! شما مستقل‌اید، بالغ و بزرگ و رشد یافته هستید. بلحاظ معیشتی نیز نیازمند کسی نیستید. پس بلحاظ روانی و عاطفی هم مستقل باشید و به جلب توجه هیچکس و هیچکس محتاج نباشید. چرا که نیستید!

---

(ضمن اینکه آن پدر مادر هم اولا از هویت خلاص نیستند و چه بسا برای ارضای خشم و میل آزار این فرقها را قائل بشوند و خیلی مسائل دیگر درونی خودشان که ربطی هم به بچه ندارد.
علاوه بر این موضوع، بفرض که پدر مادر هم آدمهای سالمی باشند، ممکن است بطور ذاتی یک پدری یا مادری بعضی بچه ها را واقعا از دیگری بیشتر دوست داشته باشند. مقایسه کردن، آنهم از یک فرد بزرگسال که از کودکی و نوجوانی فاصله گرفته است، عاقلانه و صحیح نیست.
بهرحال ایشان بزرگ شده و مستقل هم هست و نیاز مالی و مادی و واقعی هم ندارد.

ریشهٔ مشکل، یعنی ریشهٔ این رنج، از «من» است.)


بسیار مهم!


   در انجام پرهیز، مرگ و قربان شدن، فاکتور تعمد و اختیار بسیار اهمیت دارد. اصل کار است.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل


تعامل


   برحذر باشید از کسانی که شما را آدمی خاص می‌دانند و می‌پندارند و از این دیدگاه با شما رفتار و تعامل دارند.

   و همنشین شوید با کسانی که شما را یکی مثل بقیه می‌دانند.

یعنی:
برحذر از غیرواقعی‌اندیشان، و همنشین واقع‌بینان شوید.



صد!


پوزبند وسوسه عشق است و بس!
ورنه کی وسواس را بسته‌ست کس؟


عشق بُرّد بحث را، ای جان، و بس
کاو ز «گفت و گو» شود فریادرس


آخرین اعلام  ثبت نام دوره خودشناسی آنلاین
ثبت نام را پس‌فردا می بندیم و تا آغاز دورهٔ بعد، ثبت نام نداریم.

برای ثبت نام، فقط در واتس‌اپ به شمارهٔ  0061413998055 (خانم صبا) پیام دهید تا شرایط برایتان ارسال شود.




ملاک و حلقم!

نوشته:

ملاک من برای تشخیص مرد خوب اینه که کفشهاش تمیز و براق باشه.

همین ها هستند که گریه زاری کنان میان میگن توسط همون مردهایی که ظاهر شیک دارند، آسیب عاطفی دیده اند و اغفال شده اند.

پوشک بچه

دو چیز را زود بزود عوض باید کرد.
اولی سیاستمداران هستند.

خبر


   آخرین اعلام  ثبت نام دوره خودشناسی آنلاین (از همه جا می توانید در کلاسها شرکت کنید).

ثبت نام را پس‌فردا می بندیم و تا آغاز دورهٔ بعد، ثبت نام نداریم.

---
برای ثبت نام، فقط در واتس‌اپ به شمارهٔ
006۱413998055
(خانم صبا) پیام دهید تا راهنمایی شوید.




* کلاس «مولانا و حافظ برای نوجوانان» نیز راه‌اندازی شد.


عشق و manipulation


   نمی‌دانم این لغت manipulate کردن را دقیقاً در فارسی چه می‌شود ترجمه کرد.  manipulate کردن کسی، یعنی با او طوری رفتار کنی که او ناچاراً مجبور شود رفتاری را بروز دهد که تو می‌خواهی. و این یکی از بدترین و شکنجه‌آمیزترین رفتارها در رابطه است.

   قبلاً از باجگیری عاطفی نوشته بودم. اینکه فرد در رابطه، با رفتارش کاری می‌کند که از نظر عاطفی، طرف مقابلش را به کنترل و تسلط خودش درآورد. از این نمونه باجگیری‌های عاطفی خیلی زیاد در رفتار ما آدم‌های اسیر «من» هست. و چقدر رابطه را مشمئزکننده و تلخ و آزاردهنده می‌کند.

   تا اینجا مقدمه بود و قبلاً هم گفته بودم. اما آنچه می‌خواهم بگویم اینست که یکی از نشانه‌هایی که فردی دیگری را واقعاً از سر سلامت روح و روان دوست دارد، این است که او را manipulate نمی‌کند. سعی در تحت کنترل قرار دادن او و بیرون کشیدن آن رفتار مورد دلخواهش از او، نمی‌کند. بطور خودبخودی هم این کار را نمی‌کند. یعنی اگر کسی، دیگری را manipulate کرد، می‌توان مطمئن بود که پای دوست داشتن واقعی و سلامت روان در میان نیست. پای عشق بدون شرط در میان نیست. و فرد manipulate کننده قطعاً مشکل دارد. و این مشکل در رابطه‌شان، چه در حال و چه در آینده، قطعاً تاثیرگذار است.

When someone truly loves you, he/she doesn't play games and try to manipulate you. If you feel like you're being manipulated, confront him/her. It's not healthy if you're in a relationship with a manipulator.
 




ربوبیت و عبودیت


   «خدا» برای صرف اعتقاد داشتن نیست. باید با آن زندگی کرد. تعامل داشت.

   فرق است بین مفهوم «خدا» یا همان «الله» با مفهوم «رب» یا «بندگی». 



مراقبت چارچنگولی


 هله پاسبان منزل
       تو چگونه پاسبانی؟!

هر انسانی چهار چشم و چهار گوش دارد. (بله، چهار تا!) که ورودی‌های اصلی به دل و روان او هستند.

اگر می‌خواهی دلت، روانت، سالم بماند، همانطور که قبلا نیز گفته‌ایم به کرات، مواظب ورودی‌ها یا همان input های روانت باش. هر چیزی ببینی و بشنوی، بدون هیچ شکی، به دل و روانت وارد می‌شوند و تاثیر خواهند گذاشت.

اما چرا چهار چشم و چهار گوش؟
دو چشم و گوش بدن داریم و دو چشم و گوش خیال! همانطور که چشم و گوش انسان دریافت‌کننده هستند، خیال انسان نیز دریافت‌کننده است. هر چه خیالش را کنی، هر چه فکرش را کنی، به روانت، به درون قلعهٔ دلت راه خواهد یافت.

پس جان کلام اینکه، نه تنها اجازهٔ ورود هر چیزی به چشم و گوش جسمی را نباید داد، بلکه اجازهٔ استمرار و حرکت هر فکر و خیالی که به ذهن می‌آید را نیز نباید داد. و باید سریعاً قطعش کرد. بدون هیچ وقفه و رحمی!

عزیز من، این شدنی‌ست.

و اما اگر می‌پرسی «از کجا بفهمم که آن چیزهای مخرب و مضر چیست که اجازهٔ ورودشان و اجازهٔ خیال و فکرشان را ندهم؟»، می‌گویم: با شناخت خودت. خودت را بشناس تا بدانی چه چیزهایی برای روح و روانت، برای دلت سم هستند و مخرب، تا بتوانی از ورودشان از دو طریق جسم و خیال پرهیز کنی. ما اگر ندانیم تخریب چیست و مخرب کدام است، چطور می‌توانیم از آنها پرهیز و جلوگیری کنیم؟


گذار

اگر ایجاد خرابی نمی کند، تا جایی که می توانید، از اشتباهات دیگران درگذرید. همانطور که دوست دارید دیگران از اشتباهات شما درگذرند.

کسی که به دیگران سخت بگیرد، لاجرم بخودش هم زندگی را سخت می گیرد.

خشکی

یکی از ویژگی هایی که اگر فردی داشته باشد، بطور قطع و جدی و مسلم نمی توان و نباید با او در رابطه شد و ازدواج کرد، خساست است.

با فرد خسیس، کسی که زورش می آید برای زندگی خودش و همسر و همدمش هزینه کند، باید بدون شک کات کرد.

فرد خسیس زندگی را روان، در حرکت، با برکت و نوشونده، تازه و رشدکننده نمی بیند. چون درونش ایستا و خشک است. لذا ترس ِ  از دست دادن مال دارد.

اگر هم من خودم خسیس هستم، باید آگاه شوم و بطور جدی برای درمان آن اقدام کنم. درست شدنی است.

خیانت


تا رد و قبول خلق در خاطرم است
باور نکنم که یاد حق در دلم است




پرسش و جواب


 سوال:

مشکلات  اخیر  من:
1.عدم  لذت  بردن از  جمع  وتمایل  شدید  به  تنهایی
2.عدم  درک  متقابل  برخوردها  و  رابطه  ها  (چه  بین  خانواده  و  چه  بین  همکاران  محل  کار)  که  منجر  به  انزوا  کشیدنم  شده
3.عذاب  آور  بودن  نداشتن  هم  زبان 
4.قرار  گرفتن  هرروزه  در  معرض  قضاوت  های  نابجا  از  جانب دیگران  در  مورد  خودم،که با  دنبال  کردن  مباحث  خود  شناسی  منو  به  سکوت  عمیق  کشونده،ولی  هنوز  نمیتونم  تشخیص  بدم  آیا  این  سکوت  من  به  نوبه  خودش  بازی  هویتی  نیست!
5.کمتر  شاد  بودنم  نسبت  به  گذشته
6. سخت  بودن  کنار  اومدن  با  حقیقت  تلخی  که  از  بازی  هویتی  هرروز  و  هروز  میبینم...نمیگم  خودم  دیگه  اسیرش  نیستم  ولی اینکه چرا  انسان  با  همچین  ماهیتی  که  داره  محکوم  شده  به  چارچوب  ها  و  قالب  های  ساختگی  که  هرروز  هم  داره  بیشتر  و  بیشتر  از  هم  دورشون  میکنه  برام  به  نوعی  عذاب  آوره...واحساس  تنگی  جا  میکنم  برای  زندگی  کردن  و  نفس  کشیدن

پاسخ:

سلام،

مشکلات زیادی هستند! متاسفم که اینقدر مشکل برای خود ساخته‌اید، یا برایتان ساخته‌اند.

۱. اگر از بودن با جمع لذت نمی برید و میل شدید به تنهایی دارید، خب این مشکلش کجاست؟!
شما خودتان می گوید تمایل شدید به تنهایی دارید. خب، داشته باشید! بر طبق میل تان عمل کنید! بهمین سادگی! دیگر مشکلش چیست؟
مثل اینکه بنده بگویم مشکلم این است که پرتقال را خیلی شدید دوست دارم. و این مشکل من است!
بنظر شما این منطقی است که میل خودم را یک مشکل بدانم؟!!
مشکل شما این است که می‌ترسید، و یا تردید دارید که اصلا چیزی را یکدله دوست داشته باشید! اگر تنهایی را دوست دارید، دوست داشته باشید و تنها باشید. اگر بودن با جمع را دوست دارید، دوست داشته باشید و با جمع باشید. یکدله، بدون تردید و شک، مصمم و با دل قرص.

۲. اگر نمی توانید کسی را درک کنید و کسی نمی تواند شما را درک کند، اشکالی ندارد. از آنها فاصله بگیرید. چرا فکر می کنید باید اجباراً خودتان را مجبور به درک دیگران بکنید؟! یا آنها باید حتما شما را درک کنند؟!
هم خودتان را به حال خودتان بگذارید و اینقدر اذیت نکنید و هم دیگران را بحال خودشان رها کنید.

۳. همزبان ندارید، و از این بابت «عذاب» می کشید؟ خیلی عجیب است که شما که در جلسات بوده اید این حرف را می زنید! گویی اصلا هیچ مبحثی از جلسات را گوش نکرده اید!
بارها گفته ایم و این یک واقعیت است که اگر شما در تجرد و تنهایی‌تان احساس خوشبختی (و نه عذاب!) نداشته باشید، مطمئن باشید که اگر با کسی هم در رابطه شوید، آن رابطه را به خرابی و ناهنجاری خواهید کشاند. شما باید در تنهایی و تجردتان احساس خوشبختی و کافی بودن و استغناء درونی را داشته باشید. نه اینکه انتظار داشته باشید به واسطهٔ آمدن «همزبان» در زندگی تان، احساس خوشبختی و آرامش هم بیاید! متوجه هستید؟ هیچوقت همچین احساسی نخواهد آمد. اگر «همزبان»ی خوب خوب هم که باشد(که بسیار بندرت پیدا می شود)، بهیچوجه نمی تواند احساس خوشبختی را به شما «بدهد».
پس اینکه گفته اید نداشتن همزبان برایتان «عذاب آور» است، را خوب برویش تامل کنید. همزبان هیچوقت عذاب را از شما نمی برد. باید دیدگاهتان به داشتن و کارکرد رابطه را بطور کلی زیر و رو کنید. دیدگاه اشتباهی دارید و خطرناک!

۵. کمتر شاد هستید نسبت به گذشته! ببینید علتش چیست. بروید به درون خودتان و علت یا علل آن را پیدا کنید. خیلی رک و رو راست. اگر خودشناسی می‌کنید یا فکر می کنید خودشناسی می کنید و نتوانسته غم و اندوه شما را زائل کند، آن خودشناسی بدرد لای جزر دیوار می‌خورد.

۶. متاسفم که اینطور است. امیدوارم با شناخت خودتان، و در پیش گرفتن روش و سبک یک زندگی سالم و شاداب، تغییر اساسی در خودتان و زندگی‌تان بدهید. این کار همت و جدیت می طلبد.

شادکام باشید.
 


توقع بیجا. کاملاً بیجا!


   یکی از اشتباهات بسیار بسیار و باز هم بسیار رایج و شایع در رابطه‌ها این است که من(نوعی) فکر می‌کنم همسر یا همدمم می‌تواند و باید بتواند فکر مرا بخواند!

  خواهرم، برادرم، فرزندم، پدر من، مادر من، اینطور نیست! همسرت نمی‌تواند فکر تو را بخواند. به همین سادگی!

   خدا یک قطعه گوشتی را در دهان انسان آفریده به نام «زبان»! کار این عضو این است که شما می‌توانید حرف دلتان را برای همسرتان بگویید. می‌توانید به وسیلهٔ آن، با هم ارتباط برقرار کنید و او را از فکر خود باخبر کنید. همین الان بروید جلوی آینه و دهانتان را باز کنید. شاید تابحال از داشتن چنین عضوی بی‌خبر بوده‌اید.


   والله! یکی دو تا نیستند مواردی که مراجعه می‌کنند و مشکلشان را نفهمیدن و درک نکردن همدیگر عنوان می‌کنند، اما در عین حال با هم ارتباط کلامی هم ندارند! آدم چه بگوید؟!.



ولنتاین


   شما یادتون نمیاد. قدیم‌ها یک چیزی بود به نام «وفا».

چیز خوبی بود...



آی شُلِیل


کاشکی مو کوگی بیدم، تو چی چشمه‌سارون
کاشکی تو گلی بیدی، مو اور بهارون




وسواس، صیقل


   یکی از راههای اریب درمان وسواس، صفا دادن به دل است.



استیصال


ای رفیقان، راهها را بست یار
آهوی لنگیم و او شیر شکار

جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟
در کف شیر نری خون‌خواره‌ای!


   در لغتنامه‌ها نوشته‌اند استیصال بمعنی: از بیخ و بن کندن، درمانده شدن و چاره نداشتن است.

   بحران‌های بیرونی زندگی معمولاً این حالت درمانده‌گی و بیچاره‌گی را برای انسان بوجود می‌آورند. مصیبت‌ها، حوادث طبیعت مثل سونامی و زلزله، فقر مادی، بیماری‌ها و غیره باعث می‌شوند انسان هر از گاهی بخودش بیاید و با واقعیت زندگی روبرو شود که: تمام آن چیزها و کسانی که در خیالش فکر می‌کرده می‌توانند حامی و پشتیبانش باشند، بهیچوجه نتوانستند کاری برایش بکنند. از دست آن پشتیبانهای توهمی هیچ کاری ساخته نیست. و او تنهاست. تنها با خودش. با ذاتش. و این حقیقت اصیل زندگی‌ست. که البته در غیر شرایط بحرانی، فکرها و خیالات نمی‌گذارند این حقیقت را دریابد و ببیند.

   معرفت نفس یا همان شناخت خود اگر عمیق باشد، قبل از اینکه بحرانهای بیرونی زندگی بوجود آیند، فرصت چنین روبرو شدنی را برای انسان فراهم می‌کند. فرد متوجه می‌شود، می‌بیند، که واقعاً تنهاست. تنهای تنها! و تمام این چیزها و کسانی که دور و برش را گرفته‌اند، اعم از پول و شهرت و اعتبار و آبرو و ارزشهای کسب‌کرده‌اش و توانایی و زیبایی جسمی‌اش و غیره، تمام اینها که در فکر و خیالش به آنها تکیه دارد، در واقع و همین الان هم هیچکاره‌اند. واقعاً هیچکاره‌اند.

   چنان آگاهی‌ات نسبت به شناخت خودت را عمیق بگردان که از بیخ و بن متوجه شوی تنهایی.

    استیصال محصول بظاهر تلخ و وحشتناک اما باطناً شیرین و زیبای این آگاهی‌ست.

صنما، تو همچو شیری
من اسیر تو چو آهو

به جهان که دیده صیدی
که بترسد از رهایی؟!





تخم دوزرده


   تسویف و کمال‌گرایی دو تبع پدیدهٔ خیالی شخصیت‌اند که به هم مرتبطند.

   تسویف یعنی موکول کردن کار به بعداًی نامعلوم، فردا و فردا کردن کارها.
   و منظور از کمال‌گرایی، انتظار انجام کامل و پرفکت کارهاست.


   ما از خودمان انتظار داریم فلان کار را به نحو کامل و بدون هیچ نقص، و با جزئیات دقیق انجام دهیم و در غیر اینصورت، انجامش نمی‌دهیم و به بعداًی که معلوم نیست کی هست موکولش می‌کنیم.




گوگل


   سئوالی از او پرسیدم. گفت: جوابش به چه درد تو می‌خورد؟ قبل  از اینکه سئوالی مطرح کنی، از خودت بپرس با روشن شدن جواب این سئوال، آیا فایده‌ای برای زندگی‌ام خواهد آمد یا نه؟

   گفتم: راست میگی اما خب دونستن یک چیزی بهتر از ندونستنش هست دیگه.

سریع گفت: اصلاً هم اینطور نیست! این چه حرفی‌ست؟! کی گفته «دونستن چیزی بهتر از ندونستنشه»؟ تو مگر مجبوری ذهنت را بکنی انباری از دانش و اطلاعات؟ و می‌دانی همین توبرهٔ اطلاعات و دانش تو اجازه نمی‌دهد واقعیت سادهٔ امور را ببینی؟! نمی‌گذارد با زندگی در ارتباط باشی!؟





هین!


بسا کسا که به روز تو آرزومندست 



شستشو

جایی که کثیف شده را می‌توان شست تا پاک و تمیز شود!