یکی گفت: مینیمال «زهی!» مبهم است.
منظور همان ظاهرش است. تأویلی در کار نبود.
«وطن»: همین وطن ظاهری. شاهد، ایران.
«غربت»: دور بودن از همین وطن ظاهری.
علت گیومهها، تعریف این دو واژه است از دید اکثر ما. «از هزاران تن یکی» هست که «وطن» را وطن معنوی بداند.
مثالی مشخص: من از تعلقات ذهنیام که در ایران داشتهام، یعنی دوست و خانواده و فامیل و همهٔ سرگرمیها و مشغولیاتم دور شدهام و در سرزمینی آمدهام که هیچکدام از اینها دور و برم نیست تا خودم را به آنها مشغول کنم. لذا با خودم روبرو هستم. و این روبرو بودن و تنهایی آسان نیست(متاسفانه). در عین حال، بخوبی میدانم زندگی در «خارج» برای آنها که در «وطن» هستند، دارای چه ارزش و اعتباریست. پس میآیم آن احساس حرمان و تنهاییام را با پز دادن به تو که در ایران هستی، بوسیلهٔ اینکه «من استرالیا زندگی میکنم»، و با تنوع در شکلهای پز، تسکین میدهم.
و چه خیال باطلی!
از برای آنکه گویندت «زهی!»
بستهای بر گردن جانت زهی!
بستهای بر گردن جانت زهی!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر