میعان


هر چند که اندام تو برف سبلان است
از گرمی اهوازِ لبت بوسه‌پزان است

بازار طلا نیست اگـــر مــوی طلاییت،
با هر وزش باد چرا در نوسان است؟!

تا برهٔ چشمان تو را گرگ ندزدد
در مرتع گیسوت، دلم چشم‌چران است

هر بار که تبخیـر شد از ذهن خیالت
آن سوی دگر خاطره‌ات در میعان است

باران تنت کاش بر این خانه ببارد
هر چند که، بخت بد من، قطره‌چکان است