قربتاً الی السالاد!


   نماز را، مراقبه را، برای تمام شدن، برای رفع یک تکلیف، برای انجام وظیفه نخوانیم. حال کردن با آبتنی کردن را بلدیم؟ این کار مانند عشقبازی‌ست، با طمأنینه، بدون فکر به به‌پایان‌رساندنش، غرق شدن در ابدیتش، بدون فکر به اینکه بعدش چه کار یا کارهایی دارم که انجام دهم، بدون هیچگونه فکری. 

   واقعیت این است که ما وقتی عزم نماز یا مراقبه می‌کنیم، به قصد تمام شدنش و برای برداشتنش از سر راهِ کار بعدی انجامش می‌دهیم. ذهن یا برای رفع تکلیف، و یا برای اینکه به لذتی که در کارِ بعد از نماز قرار است انجام دهد، عزم نماز می‌کند. مثلاً می‌گوید: خب، پاشم نمازم رو بخونم تا وقتش تمام نشده، که «بعدش فلان کار رو بکنم»، «که بعدش فلان چیز رو بخورم». این یعنی به نیت خوردن و لذت بردن از کاری که بعد از نماز قرار است انجام دهم، می‌روم سراغ نماز! یعنی نماز را مانعی می‌بینم که باید از سر راهم برش دارم(با خواندنش، آنهم چه خواندنی!) تا به اصل نیت و منظورم که همان کارِ بعدی است برسم. اینطور نیست؟ خوب به آنچه در فکرمان می‌گذرد هنگام عزم برای نماز و مراقبه دقت کنیم.

   پس جان مطلب اینکه مراقبه را به قصد تمام شدنش انجام ندهیم. 

   به چه قصدی پس؟ به هیچ قصدی.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر