بحران دائم



   هویت فکری، یعنی پدیدهٔ خیالی «من»، در بحران است که می‌تواند حیاتش و بقایش را ادامه دهد. حیات و بقای از جنس فکر را. برای همین است که دائماً توسط انواع تمهیدات، درون انسان را متلاطم و ناآرام نگه می‌دارد. تمهیداتی مانند: مقایسه، خشم، ملامت و سرزنش، شخصیت‌تراشی از خودش و دیگران، نوسان بین گذشته و آینده(که هر دو یک چیزند و آنهم فکر)، جنگ و ستیز و برتری‌طلبی، احساس حقارت، احساس عدم ایمنی و بسیاری تمهیدات دیگر. همه را راه می‌اندازد تا درون فرد دائماً در وضعیتی بحرانی باشد، بلحاظ روانی. دیده‌ای که دائماً بی‌قرار هستی؟ توجه کرده‌ای که بلاانقطاع ترس و دلهره و ناایمنی و... درونت هست؟

   بسیار برایش مهم است که وضعیت درونی انسان دائماً کیفیتی بحرانی داشته باشد.

   حال، وقتی این موضوع را درونمان ببینیم، بخوبی مشاهده‌اش کنیم، بصورت همین‌الآنی یا همان real-time، و از این ترفندش مطلع باشیم، دیگر بازیچهٔ بحرانهای القایی‌اش نمی‌شویم. اینطور نیست؟ امتحانش کن. به حد فهمیدن این آگاهی اکتفا نکن.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر