دوزخرفات


میوه می‌خوری؟ گه می‌خوری!

- حالا این جد ما یه کاری کرد، شما به دل نگیر. جوانی کرد، خامی کرد، اشتباه کرد! جورشم کشید. الانم خودت می‌دونی پشیمونه. شما باید بزرگی کنی. بخشش آقا. لذتی که بخشش داره، تو انتقام نیست. تازه از من بپرسی، درست نیست که اگر یکی یک کار بدی کرد، یکی دیگه بخواد حساب پس بده. حالا هم خیلی وقت از آن جریان می‌گذره. خوبیت نداره که کینهٔ کسی به دلت بمونه. بیا و شما چشم رو هم بذار، بلکه این قضیهٔ قدیمی هم بالاخره حل و فصل بشه. انگار نه انگار که درختی بود و سیبی. تازه یک سیب که ارزش این حرف‌ها را نداره. ناسلامتی ما یک زمانی اشرف مخلوقات بودیم. سیب که هیچی، خودم یک کارتن پرتقال واشنگتنی می‌دم به اون پیک هواییت، جبرییل. شما بذار بروبچه‌ها بیایم سر خونه زندگی‌مون. دیگه هم غلط می‌کنه کسی بخواد میوه بخوره.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر