زبان فقط الفاظ نیست. بلکه نحوهٔ اندیشیدن نیز هست. و اصلش همین نحوهٔ اندیشیدن است.
ببین، مثلاً تفاوت زبان فارسی با زبان آلمانی تنها این نیست که از نظر الفاظ و کلمهها و ادای آنها و صداهای مختلفی که حروف و کلمات دارند، تفاوت دارند یا مثلاً گرامر و نحوهٔ جملهبندی آنها متفاوت است. بلکه کسی که مثلاً زبان آلمانی میداند و زبان آلمانی زبان اصلی اوست، نحوهٔ فکر کردنش نیز متفاوت از کسی است که مثلاً فارسی یا انگلیسی زبان اصلیاش است.
حتی کسانی که دو زبانه هستند، یکی از این دو زبان، زبان اصلی آنهاست. و غالباً(بله، غالباً) به روش آن زبان اصلیشان میاندیشند و فکر میکنند و تحلیل میکنند.
و اتفاقاً فرد دو زبانه یا چند زبانه باشد، ذهنی قویتر خواهد داشت. چرا که میتواند به شیوههای مختلف بیاندیشد. یعنی از طرق متنوع و شیوههای متفاوت به امور فکر کند! و این بسیار جالب است. (این موضوع، سوای اینست که تعداد لغات یادگرفته شده، به تمرین حافظه نیز کمک میکند.)
نکتهٔ آخر و جالب اینکه افراد دو زبانه معمولاً وقتی به هر کدام از دو زبان صحبت میکنند، یک شخصیت یا همان پرسوناژ متفاوت پیدا میکنند! ولو خیلی خفیف. نمیدانم این را متوجه شدهاید تابحال یا نه. احتمالاً بخش یا بخشهایی از مغز که مربوط به شخصیت و پندار «من» است، با بخش یا بخشهایی که مربوط به زبان است، اشتراکهایی دارد.
+ اگر دوست داشتید، برای مداقهٔ بیشتر میتوانید این مقالات را بخوانید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر