بسیاری از ما عرفانیکارها که در این خطهای باصطلاح خودشناسی و مثلاً عرفانی هستیم، اینگونه بخودمان نگاه میکنیم که گویی سالهاست داریم سابقه جمع میکنیم و برای خودمان رزومه درست میکنیم! یعنی فرد از مدت زمانی که در این فضای خودشناسی و عرفان و سلوک و یا هر چه اسمش را بگذاریم هست، برای خودش هویت میسازد و بطور ضمنی در ته ذهنش خودش را عبارت از «کسی که فلان مدت است دارد عرفان و مثلاً یوگا یا ویپاسانا یا روانشناسی و یا یونگخوانی یا هر چه، کار میکند» میداند. یعنی هویتی از بودن در این فضا برای خودش میتراشد. و این دقیقاً نقض غرض است.
بدان که همیشه در جایگاه صفر هستی، یک انسان کاملاً معمولی. قرار نیست هیچوقت، هیچوقت به جایی برسی و چیزی شوی. قرار نیست عددی شوی. صفر هستی و همیشه صفر هستی و خواهی بود. و درستش هم همین است. این وعدهٔ ذهن است که به تو القاء میکند: «فلان مدت است داری خودشناسی کار میکنی و پس از این همه مدت، الان با بقیه قطعاً فرق داری و از آنها متمایزی. پس این همه سال کار کردهای، یعنی فرقی بین تو و آن کسی که تازه در این وادی آمده، نیست؟ هست!»
و این القاء، که انسان فریبش را میخورد، فرد را قانع میکند که «هست». که هویتی دارد. این که رزومه و سابقهای برای خود دست و پا میکند، او را مجاب میکند که پس «هست». «من اینم» کی؟ «کسی که این مقدار سابقه دارد». «من کسی هستم که n سال است دارم خودشناسی و عرفان و یوگا و چه و چه کار میکنم.»!
این موضوع بسیار بسیار شایع است.
اصل بر باختن است. اصل بر زدودن است. اصل بر هیچ است. ما از حتی پوست آبنبات هم چیزی میسازیم تا بخودمان بباورانیم چیزی هستیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر