زن


وقتی خدا بهشت معطر درست کرد 
از برگ گل برای تـو پیکر درست کرد

می‌شدکه مهربان و پر از عشق و با وفا
اما تو را بـه شیوهٔ دیگر درست کرد

یعنـــی برای عشوهٔ خونریزت ای عزیز
ابرو نساخت، تیغهٔ خنجر درست کرد

او قصد خیر داشت که زیبایت آفرید
اما قشنگ بودن تو شر درست کرد

بالا بلند من تــو کجایــی و من کجا؟
ما را مگر نه اینکه برابر درست کرد؟

با چند استـخوان قفس سینهٔ مرا
زندان بی دریچه و بی در درست کرد

تا خویش را همیشه بکوبد به سینه‌ام
قلب مـرا شبیـــه کبــــوتر درست کــرد

این شعر هم که مملو از اشک و آه شد
باید دوباره خــــط زد و از سر درست کرد



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر