انتخابکننده
بهار
مقبولیت
بترسید از این جملهها که در بسیاری کتابها، رمانها، و متنها و فیلم و رادیو و تلوزیون میبینیم: «او را همهٔ اهل محل، همهٔ دوست و آشنا، همهٔ همکارها دوستش داشتند. محبوب قلبهای همه بود.» و نظایر آن.
دعا
خیلی از ما فکر میکنیم صرف خواندن الفاظ عربی، معجزه میکند. یک کاری میکند. یک اتفاقی میافتد. و خیلی دیگر از ما حتی فکر میکنیم دانستن ترجمهٔ الفاظ معجزه میکند!
این دعاهایی که در کتب دعا هست، وقتی عمل میکند که لوازم اصلی و ابتدایی ارتباط و وصل، مهیا باشد.
تفرد
فواره
ای خنک آن را که عیب خویش گفت
مجمل
ای هدهد صبا
میگویمت دعا و ثنا میفرستمت
پرفایدهترین شناخت
اطلاعیه
ذره، خاک
در دسترس
دوست نزدیکی داشتم، در حد رفیق، که میرفت پیش روانکاو و ساعتی خدا تومن هم میداد به وی، هر هفته. یکبار از این دوست پرسیدم که چی بهت میگه روانکاو؟ و گفت. یک سری حرفهای سطحی ولی شیک، و البته بگونهای که جلسه و جلسات بعد هم این دوستم برود...! میدانی دیگر...
به دوست جان گفتم که خب من که برات حرفهای بهتر و عمیقتری را میزنم، بیا پیش خودم. و اون پول رو هم بگذار جیبت. یا با هم بریم بستنی بخوریم. بطور ضمنی و بزبان حال گفت: نه، تو خیلی بمن نزدیکی و رفیقمی. حرفت روی من اثر نداره.(!)
عجیب چیزیست اتوریتهگرفتگی! و وقتی چیزی یا کسی از اتوریته بودن برایمان بیفتد، دیگر جواهر هم بما بدهد، پیش چشممان(و در حقیقت پیش ذهنمان) هیچ ارزشی ندارد. بس که ما انسانها اسیر فکر و تصویر شدهایم. اسیر ارزش!
شنیدم یا خواندم جایی، یادم نیست، که موتسارت گفته بوده: تمام دنیا مرا نابغه میدانند اما در خانهام مرا یک احمق دیوانه خطاب میکنند.
دوست قدیمی دیگری، در ابتدای آشناییمان بمن میگفت: «من تو را قبولت دارم.» برایش همین حکایت موتسارت را گفتم. جدی نگرفت و لبخند زد.
گذشت و نه چندان مدتی بعد، که با هم عیاق شده بودیم، بفاصلهٔ دو سه روز نگذشته از ستایشی دیگر کردن از من، مرا شستشو داد! یا به تعبیر امروزیها، قهوهای فرمود!
کلاً ما انسانهای فکری و ذهنی اینطوریم. اگر کسی در دسترس نباشد و دور باشد، هالهای از احترام (و حتی برخی، تقدس) دور او میگیریم، و اگر نزدیکمان باشد و بگذارد با او شوخی کنیم و توی سرش بزنیم، سر و تهش را یکی میکنیم.
ژانگولر
سم
چند رفتار که مخرب رابطه هستند:
۱. مجرد رفتار کردن.
اگر میخواستی مجرد باشی، چرا رابطه برقرار کردهای!؟
همزیستی اقتضائاتی دارد.
۲. بیمسئولیتی در امور مالی.
هر دو طرف باید در برابر مخارج احساس مسئولیت و اقدام عملی کنند.
۳. نداشتن علاقه و زندگی برای خود.
هر طرف باید خوشبختیاش را در خودش داشته باشد و وابسته به دیگری نباشد. علائق خودش را داشته باشد و قادر به گذران وقتش در تنهاییاش باشد. اگر دو نفر دائم با هم باشند، نمیتوانند زندگی، علائق و سرگرمیهای خودشان را داشته باشند. وابسته بودن به دیگری و نداشتن خوشبختی فردی، سم رابطه است.
۴. احساس ناایمنی.
وقتی فرد احساس ناایمنی درونش داشته باشد، این احساس منجر به آزار و اذیت طرفش میشود. حسادت، کنترل و وابستگی عاطفی نتیجهٔ این عدم احساس امنیت است.
۵. بیاحترامی و مسخره کردن.
۶. عدم ابراز عملی و بیرونی مهربانی و عطوفت.
۷. مشغولیت به گوشی تلفن و وقت باکیفیت نگذاشتن برای همدم.
۸. عدم اعتماد.
اگر نمیتوانی به همدمت اعتماد کنی، بدون برو برگرد شما برای آن رابطه مناسب نیستید.بیاعتمادی قاتل رابطه است. اگر در رابطهٔ شما، دائماً بشما دروغ گفته میشود، خودتان را معطل نکنید. عمرتان را تلف نکنید. آن رابطه تمام است.
۹. احساس اجبار به بودن در آن رابطه.
وقتی فردی احساس ناخوشبختی دارد، تمایل به روی آوردن به چیز دیگری دارد، نه رابطه. برخی به الکل، بعضی به خوردن زیاد غذا، برخی به خرید کردن و بسیاری چیزهای دیگر.
۱۰. نق زدن.
برعکس باور اکثر مردم، مسئولیت نق زدن فقط بر گردن یک نفر نیست! معمولاً نق زدن موقعی اتفاق میافتد که یک طرف چیزی را میخواهد و دیگری آن خواسته را نادیده میگیرد.
------
تمام موارد بالا سمهای رابطه هستند. برای یک رابطهٔ سالم، باید از آنها پرهیز شود.
و نمیتوان پرهیز کرد، تا وقتی که فشار «من» بر ذهن وجود دارد و تخلیهٔ میل آزار و اذیت را میطلبد.
نارو
بود و نبود
یکی با بودنش خوشبختی میآورد، و یکی با نبودنش!
و چه بهتر که اصلاً خوشبختی را به بود و نبود کسی منوط نکنیم.
ای دل!
پیشنهاد رمضانی
رسم است که در ماه رمضان قرآن میخوانند، هر شب. و بخصوص که تفکر و تأملی در این خواندن باشد. رسم خوبیست.