مجمل


نکات برجسته از فصل اول کتاب «رابطه» تالیف محمدجعفر مصفا

۱، آیا اصولا انسان مسئله ای دارد که بخواهد با خودشناسی آن را حل کند؟ هر کس منصفانه و رک در درون خود دقت کند و ببیند که آیا واقعا مسئله ای دارد؟

۲، هیچ فکری در ذهن نمیجوشد مگر اینکه در پشت آن نیازی نهفته باشد. اگر خوب دقت کنیم، تمام جنب و جوش فکر به خاطر رفع نیاز است. حال بعضی از نیازها واقعی هستند مثل گرسنگی. هنگام گرسنگی فکر به تقلا می افتد تا غذا پیدا کند. اما در اینجا نیازهای هویتی مورد بررسی هستند. هنگامی که من نیاز هویتی دارم فکر به تقلا می افتد. باید به این نیازهای هویتی زوم کرد و به عبث بودن آنها پی برد.

۳، اگر به بی اهمیت بودن، پوچ بودن و آسیبهای نیازهای هویتی پی ببریم، ذهن خودبخود به هویت نمی اندیشد.

۴، ماهیت این نیاز را باید بشناسیم. ببینیم چه نیازی در اعماق ذهن ما هست که احساس میکنیم باید شدیدا و به سرعت به آن رسیدگی کنیم.

 ۵، ما خودمان لحظه به لحظه در حال خلق تصوری یا پنداری هویت هستیم. خودمان داریم شخصیت را بوسیله فکر خلق ( پنداری) میکنیم.

۶، ما دو ذهن نداریم که فکر کنیم یکی از آنها هویت را خلق میکند و حالا من که یک ذهن دیگر هستم، میخواهم هویت را از بین ببرم. همین "من"ی که میخواهم هویت را از بین ببرم، در حال خلق آن هستم.

۷، رابطهء ما با مسئله هویت، اگر بصورت حل کردن یا از بین بردن آن باشد غلط است. رابطهء صحیح این است که به مسئله اینطور نگاه شود که چطور آن را تولید نکنم. وقتی ذهن در تلاش و تقلای از بین بردن هویت باشد، خود تلاش باعث از بین رفتن آرامش میشود و به تولید هویت دامن میزند. کیفیت آگاه بودن و خلق نکردن هویت است که مفید است.

۸، باید ماهیت نیاز به خلق لحظه به لحظهء هویت را، هر چه روشن تر و عمیق تر، بشناسیم.

۹، درک حسی و تجربی، و نه از روی تئوری و اطلاعات، برای حس اینکه چه نیازی داریم که هویت را میسازیم مؤثر است.

۱۰، ما همیشه از بی حصار بودن و آسیب پذیر بودن میترسیم و به همین دلیل حصار توهمی هویت را ساخته ایم و در آن احساس امنیت کاذب میکنیم.

۱۱، ما هویت فکری را به خاطر یک علت واهی میسازیم. به قول معروف ذهن بچه ترس شده و در حالی که هیچ خطر واقعی تهدیدش نمیکند، تمام تلاشش برای دفاع از پدیدهء موهومی است که خودش به عنوان حصار ساخته هست.

۱۲، به ما القا شده است که باید چیزی باشیم و به لحاظ روانی یک هستیی داشته باشیم. ضرورت چیزی بودن است که علت دیرپایی هویت فکری است.

۱۳، در کنار ضرورت چیزی شدن و چیزی بودن، ترس از محیط هم هویت را تقویت میکند.

۱۴، اگر در محیط کودک عوامل ترس، تهدید، آزار و اذیت، مقایسه، رقابت بر سر ارزشها و ضرورت چیزی شدن نباشد، کودک دچار هیچ مسئله روانی نمیشود.

۱۵، علت اینکه تمام خاطرات آزار و اذیت های کودکی در ذهن فرد باقی میماند و فرد آنها را فراموش نمیکند، وجود "من" یا هویت است. اگر هویت نبود، آن خاطرات فقط به صورت خاطره و یک واقعیت بود و رنجی به همراه نداشت.

۱۶، هویت در هیچ زمینهء زندگی، جدی به معنای واقعی نیست.

۱۷، در سکوت ذهنی است که انسان، با ابزارهای اصیل وجود خود، در ارتباط واقعی با زندگی قرار میگیرد 


تشکر از مینا خانم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر