ابزارساز

پیرو مطلب قبلی (با عنوان "نمود"):

بسکه تمام وجوه زندگی من در نمایش و جلوه گری و نمود فرو رفته، حتی اگر سراغ محتواهایی که به درون می پردازند و نمود بیرونی ندارند بروم، باز طوری قضیه را بچشم تو و دیگران جلوه می دهم که از آن یک "من چنین آدمی هستم" درآید. یعنی از آنها هم وسیله ی نمایش می سازم!

مثلاً اگر بفرض کلاس "چگونه درست گوش کنیم"ی باشد، من به این کلاس می‌روم اما بطور ضمنی به تو می فهمانم که به چنین کلاسی می‌روم.

یا می‌روم تنهایی به طبیعت و قدم می‌زنم، اما به وسیله ای (که این روزها هم بلطف تکنولوژی خیلی دم دست است) به تو می‌فهمانم که "من رفته ام طبیعت تنها".

یا می‌روم مراقبه می‌کنم اما بهر وسیله شده به دیگران نشان می‌دهم، که بفهمند اهل مراقبه کردنم. یا می‌روم به چله نشینی و بطور غیر مستقیم یا حتی مستقیم به دیگران حالی می‌کنم که "من اینکاره ام".

ذهن اسیر نمایش و نمود، از هر چیزی ابزار جلوه گری می سازد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر