حالشو ببر

 
   در روابط انسانی، یکی از اصلی‌ترین و جذاب‌ترین و محوری‌ترین امور، «لذت» است. امان امان از این لذت، که دل انسان‌ها را برده است. و تمام رسانه‌ها تبلیغ غیرمستقیم و مستقیم می‌کنند که «بدو که از دیگران عقب نمانی در لذت بردن»!

   انسانها هر جا حس کنند عده‌ای در حال لذت بردن هستند و دارند کیف می‌کنند، زود شاخک‌هایشان تیز می‌شوند که «آنجا دارند چه می‌دهند که آنها دارند لذت می‌برند؟ چرا من محروم باشم از این لذت بردن و دیگران بهره‌مند؟»

و این جریان، یکی از اصلی‌ترین روش‌های تبلیغ است. روشی بسیار زیرکانه.

   لابد دیده‌ای در تبلیغات سمینارها و کلاسهای متنوع روانشناسی که «بدوید حالشو ببرید»، « به عدهٔ بسیاری(!) اینها را عرضه کردیم و خریدند و الان دارند لذتش رو می‌برند» و نظایر متنوع اینگونه القائات، که زیرساختشان این است که: «ای بدبخت، چه نشسته‌ای که عدهٔ زیادی دارند از محصولات ما لذت می‌برند و از خوشحالی می‌ترکند و تو خودت رو محروم کرده‌ای. بدو بدو!»

  و به منِ مخاطب این تبلیغات، احساس حرمان و عقب افتادن از یک خوشبختی عظمی دست می‌دهد. و عده‌ای را متصور می‌شوم که دارند در این خوشبختی غوطه می‌خورند.

   این روش‌ تبلیغاتی در حقیقت استفاده از دو ویژگی هویت فکری است: خودباختگی به اجماع و جستجوی لذت.






لطف؟!


   یکی از روش‌های باجگیری عاطفی، مهربانی کردن است! یعنی من به تو مهربانی می‌کنم(باصطلاح مهربانی) و در ازای این «مهربانی» کردن، توقع دارم که تو رفتاری را در ارتباط با من داشته باشی که من دوست دارم! یعنی به این وسیله(بوسیله مهربانی کردن) می‌خواهم تو را manipulate کنم.

   رویکرد صحیح این است که هر عملی و کاری برای دیگری و دیگران انجام می‌دهی، در ازایش اصلاً نباید توقع هیچگونه رفتار بالعوضی داشته باشی. 

   یا رفتارت را بر اساس عشق انجام بده، یعنی بدون توقع بازگشت، یا انجام نده اصلاً.




رابطه


   رابطهٔ سالم انسانی یعنی اینکه هر کدام از طرفین رابطه این رویکرد را داشته باشد بطور مستقل، که: «من کیفیت درونی‌ام بهار است، سرسبزی و آرامش جویبار است، و در این تنهایی‌ام(aloneness) خوشم، بیا تا با تو این خرمی و فرخندگی را قسمت کنم. بیا تا با هم بر لب این جوی بنشینیم و از این سرسبزی بهره‌مند شویم.» 

   هر کدام‌شان این کیفیت و رویکرد را داشته باشند. و حالا شما با این ملاک، چند رابطهٔ واقعی را می‌شناسید در دنیای واقعی روابط؟! آیا واقعیت جز این است که رویکرد من این است که: «بیا و کیسه بوکس من شو. بیا تا با تو بجنگم. بیا تا ناراحتی‌ها و فضولات روحی‌ام را بر سرت بریزم. بیا تا خودم را روی تو تخلیه کنم. بیا و شریک دعوای من شو.» ؟
 




قوز بالا قوز


   ساده بودن ذهن، بستری است که مستعد پذیرش حقیقت است. ذهن‌ ما انسان‌های امروزی بطرز عجیبی از سادگی دور است. بسیار پیچیده شده. 

   بمباران اطلاعات نیز به این پیچیدگی دامن زده است.




خبر خبر


تازه‌ترین و جذاب‌ترین عناوین رسید. بدوید که غفلت موجب پشیمانی‌ست:

حل معمای ازدواج، ازدواج بدون شکست، امپراطوری رابطه، رازهای محبوب شدن و جذاب ماندن، ساختن رابطه عاطفی بدون شکست، «توان جنگجویی در رابطه ندارید؟ خاک بر سرتان»!

بنظر شما وجه مشترک این عناوین پر زرق و برق و وسوسه‌کننده چیست؟


تغییر


   هر از چند گاهی جمعی که معمولاً با آنها هستید را تغییر دهید.




انسان


   این بیت عالی‌ست:

گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی؟

جهان با وجود تو معنی پیدا می‌کند. یعنی اینکه تو در چه کیفیت درونی‌ئی باشی، جهان هم (جهان تو) همان معنی را پیدا می‌کند. اگر تو دروناً بامعنی باشی، دنیا هم همانطور خواهد بود و اگر نه، نه.

لو لاک لنا لما خلقت الافلاک...




تجربه


   یکی از بهترین تجربه‌های زندگی این است که آن چیزی که به آن دل بسته بودی، به آن دلگرم بودی، از تو گرفته شود.




وز جبین گره بگشا


   ذره‌ای از زندگی، از روزگار، شاکی و دلگیر نباشید. روزگار و فلک و زندگی و چرخ گردون همان خدا هستند. وقتی دلگیر هستیم از زندگی، یعنی کیفیت تسلیم و پذیرش مشیت خداوند را نداریم. و این عدم پذیرش بر اساس روال و قاعدهٔ هستی، قاعدهٔ زندگی نیست. دل باید خوش باشد به پذیرش میل و ارادهٔ حق. هر چه باشد. 

   این خوش بودن، این پذیرش، این تسلیم، این رضا به داده دادن، مطلوب است.



جُرم


   غم و اندوه جُرم است. از نگاه قانون و قواعد زندگی.

   این سوای غم و اندوه‌های مقطعی و کوتاه زندگی بر اثر آسیب‌دیدگی‌هاست. سوگواری مقطعی و اندوه کوتاه‌مدت جای خود دارند و جزئی از زندگی‌اند. صحبت بر سر کلیت روال زندگی‌ست.




غبار


   دنبال حقیقت نباش. فقط توهم‌هایت را متوجه شو.



یاد مرگ، داروی ترس


   با یاد مرگ، ترس را زائل کنید. یعنی وقتی از چیزی ترس دارید، بخودتان بگویید: «می‌روم سراغش. چی می‌خواد بشه؟ آخرش مرگه دیگه؟»


فرار


   پرهیز کنید از کسانی که با شما طوری رفتار و گفتار می‌کنند که گویی شما آدمی مهم، تافته‌ای جدا بافته، برتر، خاص، عزیز دردانه و قابل تمجید هستید. بیچاره‌تان می‌کنند.

   و بخرید جمعی را که شما را آدم حساب نکنند.


نماز


   دوستانی پیام می‌دهند که اینقدر از نماز می‌گویی، منظورت همین دولا راست شدن و خواندن آیات و اذکار عربی‌ست؟ نماز چیست و چطور می‌شود آن را محقق کرد؟

   اگر خدا بخواهد در طی دورهٔ «درس حافظ» باین موضوع خواهیم پرداخت، با ارائهٔ تمرین‌هایی هم.


اعتراف


   خدا می‌داند که چه برکتی در اعتراف، که صداقت است، که بیان و یادآوری واقعیت به خود است، نهفته است.

   تم اصلی ذکر یونسیه اعتراف است.

   ریشهٔ اعتراف، عرَف است. یعنی شناخت! شناخت یا همان معرفت، از عالی‌ترین نعمتهاست.




فروتنی


   وقتی از موضع «می‌دانم» با زندگی، یعنی با هر موضوعی، روبرو شویم، زندگی درهای آموزشش را بر ما می‌بندد. اما وقتی واقعاً از درون از موضع «نمی‌دانم. بمن یاد بده. واقعاً نمی‌دانم و توهم دانستن زده‌ام. دارم یاد می‌گیرم، نسبت به یاد دادن آموزش‌هایت بمن بخشنده باش.» با زندگی رابطه می‌گیریم، آن وقت است، که درهای رحمت و تعلیم و آموزش بر روی ما باز می‌شود. نوش!

انس با پرنده‌ها


   در منزل و یا در محل کار یک لانه برای پرنده‌ها درست کنید. یا ظرف آب و دانه‌ای برایشان بگذارید.

   گلدانی بگیرید و به آن رسیدگی کنید. نور، آب... 
همانگونه که دل نیز نیاز به رسیدگی دارد.

سئوال


   از خودم بپرسم که چطور است که این ذهن براحتی یک ساعت، و حتی گاهی دو ساعت را برای کانال‌گردی در تلگرام و وبگردی وقت می‌گذارد، اما یک مدیتیشن یک ربعه را سختش می‌آید انجام دهد؟! دل و دستش نمی‌رود به نیم ساعت وقت گذاشتن برای تماشای واقعیت مثلاً یک پارک و دار و درخت و گل و سبزه.

   و این در حالی است که بارها تجربه کرده که نتیجهٔ وبگردی و کانال‌گردی پر شدن سر از انواع اطلاعات و اخبار است، و نتیجهٔ مدیتیشن، سبکی، فراغت، روشنی و آرامش.

   علتش این است که ذهن را توهم امنیت از پهلوی خواندن اخبار و اطلاعات برداشته است. خیال می‌کند با دانستن و دریافت اطلاعات می‌تواند تسلط بر اوضاع داشته باشد. یعنی از روبرو شدن با خلاء و ترس درونی‌اش می‌ترسد. 


سرمایه‌گذاری

یکی از نشانه‌های محوری و بنیانیِ اینکه مردی یک رابطه را بطور جدی و برای دائم می‌خواهد، تلاش وی برای سرمایه گذاری(از هر نوع) است.
اگر شاهد چنین سرمایه‌گذاری‌یی بودید، بدانید این رابطه جدی است.

چَرا



   گوسفند دلت را برای چَرا به دشت نور ببر. به دشت و دمن سکوت. 

   بنشین و چریدنش را تماشا کن.



نظارت

   از منبعی درس و تعلیمت را بگیر و بعد از آن، دیگر خودت مربی خودت باش. خودت ناظر بر تمرین کردن آن درس، ناظر بر إعمال آن درس در زندگی‌ات باش. و در آن مهارت پیدا کن. باین صورت خودت معلم خودت خواهی شد و چراغی پیش روی خودت. 

   مانند اسب‌سواری که یاد می‌گیرد راندن اسبش را و سپس آن آموزه‌ها را روی اسب تمرین می‌کند تا مهارت پیدا کند. و در عین حال، نه خیلی سخت می‌گیرد به اسب و نه خیلی شل. منعطف و ملایم، و مراقب و سوار.



قضای عهد ماضی


یک روز در آغوش تو آرام گرفتم
یک عمر قرار از دل ناکام گرفتم




مراقبه

اگر یک کار باشد که انسان انجام دهد و می‌تواند مطمئن باشد، یقین داشته باشد که زمانی که صرف آن کرده بهیچوجه از عمرش به هدر نرفته است و صد در صد سود کرده است، آن کار نماز است.


امنیت در ظاهراً​-ناامنی است


   از باختن نترسید. از نبودن نترسید. از از دست دادن نترسید. از هیچی نبودن، هیچی نداشتن، گمنام بودن، از مورد بی‌اهمیتی و بی‌توجهی و عدم تأیید قرار گرفتن نترسید.

   حتماً دیده‌ای درونت این توی دل خالی شدن‌ها را. این احساس عدم امنیت روانی را...

امن در فقر است، اندر فقر رو

ورد سحری

   نیمه شب، سحرگاه، تنها بروید آسمان و ستاره‌ها و ماه را تماشا کنید.

   و اگر دوست داشتید، این چند بیت از مولانا را خطاب به آنها بخوانید:

ای ماه رویش دیده‌ای 
خوبی از او دزدیده‌ای
ای شب تو زلفش دیده‌ای 
نی نی و نی یک موی او


لات، هبل، عزی

   
   بت‌های زمان خودت، بت‌های درون خودت را پیدا کن. چه خداهایی را می‌پرستی؟ تایید دیگران؟ حرف مردم؟ موفقیت؟ قدرت و برتری؟ خوش جلوه کردن؟ 

خودت را بکاو. پیدایشان کن.

و ابراهیم باش. 

نترس!




آتش

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند
که آتشی که نمیرد، همیشه در دل ماست

    اگر خوب به درونمان دقت کنیم، ما آتش خشم را در دلمان زنده نگه می‌داریم! (چون خشم بهترین استمراردهندهٔ هویت است.)


سکه

   
    آیا می‌توانید سکه‌ای داشته باشید که فقط یک رو داشته باشد؟ شاد شدن به داشتن تعلقات و اعتباریات مانند پول، شهرت، مدرک، جایگاه اجتماعی و غیره دقیقاً مانند این است که یک سکه داشته باشید و انتظار داشته باشید فقط یک رو داشته باشد! 

   وقتی من از داشتن خوشحال می‌شوم، لاجرم از نداشتن ناراحت می‌شوم‌. وقتی من به داشتن شادی می‌کنم، از نداشتن، از از دست دادن ناراحت می‌شوم و رنج می‌کشم. 

   خوشحالی از تعلقات، یک روی سکه است و این سکه دو رو دارد، روی دیگرش رنج است. هیچ سکه‌ای نمی‌تواند فقط یک رو داشته باشد.

   (مگر سکه‌ای که «نباشد»! این سکه تماماً روست! این سکه قابل تصور نیست!)




خیرخواهی


   هویت فکری و نظام حاکم بر آن ما را به طور عجیبی بدخواه بار آورده است و اگرچه به طور ظاهری برای دیگران آرزوی خیر و خوبی می‌کنیم ولی در اعماق دلمان اصلاً خواستار خیر و خوبی برای آنها نیستیم.

   ما باطناً و در اعماق دلمان به هیچ وجه آرزوی خیر و برکت و احساس خوشبختی برای همدیگر نداریم و فقط ریاکارانه به اصطلاح عشق می‌ورزیم و آرزوی خوبی  برای هم می‌کنیم.



ثمر


   هر چیزی را از محصولش بشناسید. هر مکتبی، تفکری، سیستمی.

   اگر کسی حرفی می‌زند، ببینید محصول و میوهٔ حرفش در زندگی واقعی‌ او، یا در زندگی کسی یا کسانی که واقعاً به آن حرف عمل می‌کنند، چیست. در نحوهٔ سلوک و رابطهٔ او با زندگی، اعم از دیگر انسان‌ها و موجودات و طبیعت، آن نگرش را بشناسید. 

   ابتدا ببینید آن فرد ارائه‌دهندهٔ آن سیستم و نوع تفکر واقعاً در زندگی واقعی‌اش هم همینطور است که می‌گوید یا نه. اگر هست، حالا باید دید این شیوهٔ نگرش او که عملی و جاری شده در زندگی‌اش، چه محصولی دارد. آیا او اخلاقاً ترش است یا شیرین. سخت است یا منعطف. شکفته و شکوفاست یا افسرده و درگیر با خودش و دیگران.

این کیفیات روحی واقعی اوست که روشن می‌کند عقاید و نگرش او در عمل چه محصولی داده است.




هیچ


   به آنچه امیدی به آن نداری امیدوارتر باش تا آنچه به آن امیدواری. امام علی(ع)

   این سخن بنظرتان عجیب نیست؟ چطور ممکن است انسان دل به چیزی ببندد و امیدوار به چیزی باشد، که امیدی به آن ندارد؟! و به آنچه به آن امید دارد، ناامید باشد؟! آیا در این سخن تناقض هست؟ آیا غیرواقع‌بینی هست؟

   حافظ، «بر خلاف» سخن فوق، می‌گوید: بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ / در معرضی که تخت سلیمان رود به باد!

   این دو سخن آیا با هم تناقض دارند؟ منظور امام علی(ع) چیست؟ منظور حافظ چیست؟ آیا امام علی توصیه به امیدوار بودن به چیزی که به آن امیدی نیست می‌کنند؟ آیا این حرف منطقی و عقلانی‌ست؟

   سخن هر دو درست است. سخن امام علی(ع) حرفی بسیار بسیار عمیق و عرفانی‌ست. سخن حافظ روشن است و ساده. روی آنها تأمل کنیم.




موسیقی


   تولید موسیقی چیزی‌ست و نیاز به استفادهٔ آن چیز دیگر.

   تولید موسیقی می‌تواند خودبخودی باشد. نیز می‌تواند با انگیزهٔ هویتی باشد.

   اما نیاز به گوش دادن به موسیقی انگیزهٔ خودبخودی نمی‌تواند داشته باشد. فطری و حقیقی نیست.



موسیقی و فرهنگ


   موسیقی یک جامعه در بازهٔ زمانی وسیع، نشان‌دهندهٔ برآیند روحیهٔ کلی آن جامعه است. هم نوع ملودی‌ها و هم میزان فاخر یا سطحی بودن اشعاری که استفاده می‌شود.

--
اینکه قبلاً بارها گفته‌ایم موسیقی - بطور کلی - مخرب است(آن هم بدلیل موضوع تخدیر، سنسیشن، تخریب حضور، و آیدنتیفای کردن)، حرف دیگری است.



کُل


 گفت پیغمبر شما را ای مهان
چون پدر هستم شفیق و مهربان

ز آن سبب که جمله اجزای من‌اید
جزو را از کل چرا برمی‌کنید؟



زمان

مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی

سحرخیزی


دامن خورشید، شبنم از سحرخیزی گرفت
چون بود شب‌زنده‌داری بی‌اثر پروانه را؟!
صائب


برای نوجوانان


   موثرترین، نافذترین، آسانترین و در کل بهترین روش برای «تربیت» نوجوان، بُر دادن وی با رفیق و همنشین سالم است. هر قدر از این روش عالی و در عین حال ساده خوب بگوییم، کم گفته‌ایم. 

   و البته برای بزرگسالان هم.

که کیمیای سعادت رفیق بود، رفیق
حافظ

سروری


   رئیس‌بازی، دنبال سروری و مدیریت دیگران و ریاست بر آنها از خصوصیات هویت است.

   وقتی در چنین موقعیت‌هایی قرار می‌گیری، به این موضوع در خودت توجه کن.



حرف حرف حرف


   چقدر ما تشنهٔ خواندن و حرف زدن دربارهٔ مراقبه و خودشناسی هستیم. اگر همین چیزی که می‌دانیم را پیاده کنیم، آنچه نمی‌دانیم خودبخود جلوی چشم و عقل‌مان می‌آید. این همه حرص زدن برای دانستن و جمع‌آوری دیتا!

   من اگر بنشینم هزار کتاب و مقاله درباره‌ حلوا بخوانم، یا دربارهٔ آن ساعت‌ها فکر کنم، آیا کامم شیرین می‌شود؟



دوربرگردان


   اگر از مسیر اصلی جاده اشتباهاً دور افتادید، به محض اینکه متوجه شدید، مگر نه اینست که در اولین دور برگردان برمی‌گردید به مسیر اصلی؟



دهر

زندگی همان خداوند است.

اولویت


   اولویت با پرهیز از کار نادرست است، نه انجام کار نیک.



جذب

   اگر می‌خواهی آگاهی‌هایت به خورد وجودت رود و ثبوت پیدا کند، آنها را در روابطت تمرین و اجرایی کن.

تعدی


   خودارضایی تجاوز به خویشتن است. تجاوز به دل.



بدهکاری شخصیت

تو به هیچکس بدهکار نیستی. والسلام.
 

دانه

   نه اینطور است که همهٔ سوال‌هایم را باید سریعاً با دریافت اطلاعات و دانش از سوال بودن خارج کنم و به دانستگی تبدیل کنم. بسیار بسیار مفید است که سوال را بگذارم در ذهنم باشد و بدون اینکه سراغ کسی یا کتابی بروم، خودم درگیرش شوم و آن را پیدا کنم، بکر و دست اول. بگذارم به طور خود به خودی در درونم به پاسخ برسم. مانند کاشتن دانه‌ای و تماشا کردن رشد آن.

   روشن است که منظور، سوال در زمینهٔ امور روانی، امور درونی است.

مثال: برایم سئوال ایجاد می‌شود که این حالت بخصوصی که الان که در درونم است، مثلاً استرس یا اضطراب یا خشم یا هر وضعیت روحی_روانی دیگری که پیدا می‌کنم، به خاطر چیست؟

   حال، پس از ایجاد این سئوال، می‌توانم بروم سراغ کتاب و کتاب‌هایی یا کسی و کسانی و از آنها این سوال را بپرسم، و آنها هم به من پاسخ دهند و من راضی شوم. ممکن هم هست که این کتابها یا افراد واقعاً مرا متوجه واقعیت موضوع بکنند اما و صد اما اینکه پاسخ سئوالم را از کتاب‌ها و افراد بگیرم، خیلی با اینکه خودم آن را دریابم فرق دارد.

   بگذارم سئوال در من باشد. صبر کنم بر آن. بگذارم بشکفد، و درونم رشد کند. این بسیار بسیار مفیدتر است از حالت قبل، از گرفتن دیتا و اطلاعات. چون خودم به کُنه موضوع می‌روم و آن خودم را خودم می‌یابم. این متفاوت است از اینکه از کتاب‌ها و افراد اطلاعات را بگیرم و لو اینکه، به فرض، آنها هم واقعیت را به من بگویند.

و دیگر اینکه اگر کسی واقعاً راهنما باشد، راهنمایی‌اش باید در همین محور باشد. یعنی اطلاعات خام را بصورت پاسخ برایم لقمه نکند. بلکه سئوالهایی برایم مطرح کند، چالش‌هایی برایم ایجاد کند که مرا متوجه درونم کند. تا من خودم چشمم را به درونم بیاندازم و خودم پاسخ را ببینم، درک کنم.